بزرگترين بقعه موجود در بقيع، بقعه عباس و چهار امام عليهم السلام است كه در كنار آن، قبر فاطمه بنت اسد نيز قرار دارد. اين قبور از همان آغاز مورد توجه بود، اما روشن نيست كه از چه زمانى براى آنها بقعه ساختند.
مسعودى، مورخ معروف، در كتابش (مُرُوج الذهب) نوشته است كه وى سنگى را روى قبور آنان ديده است كه اين عبارت روى آن حك شده بود:«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم، الْحَمْدُ للَّهِ مُبِيد الأُمَم وَ مُحْيِي الرمَم، هذا قَبْر فاطِمَة بِنْت رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ سَيِّدَة نِساءِ الْعالَمِين وَ قَبْرُ الْحَسَن بن عَلِىّ بْن ابِيطالِب وَ عَلِىّ بن الْحُسَينُ بْن عَلِىّ وَ مُحَمَّد بْن عَلِىّ وَ جَعْفَر بْن مُحَمَّد رَضِى اللَّهُ عَنْهُمْ أَجْمَعِين».[1]
در اين نقل اشاره به وجود بقعه نشده است، اما به هر روى، نشان مى دهد كه اين محل در قرن چهارم، كاملًا آشكاربوده و مورد توجه زيارت كنندگانى مانند مسعودى كه شيعه مذهب بود، قرار گرفته است.
ابن نجار (م 643) از «قبّه عاليه» كه روى مزار ائمه بوده، ياد مى كند و مى نويسد: اين قبّه دو در دارد كه يكى از آنها هر روز براى زيارت باز مى شود.[2]
به نوشته محمدبن احمد مَطَرى (م 741) قبّه اى كه در زمان وى بر روى مزار ائمه بوده و از آن با تعبير «قبّةٌ عاليه» كه توسط ناصر عباسى (خلافت از 575 تا 622) بنا شده، ياد گرديده است.[3]
چهار امام بقيع
امام مجتبى عليه السلام
ريحانه رسول خدا صلى الله عليه و آله، حسن بن على عليهما السلام در پانزدهم رمضان سال سوم هجرت به دنيا آمد. وى و برادرش امام حسين عليه السلام مورد علاقه شديد رسول خدا صلى الله عليه و آله بودند و به عنوان فرزند آن حضرت شناخته مى شدند. امام مجتبى عليه السلام، بعد از رسول خدا صلى الله عليه و آله، در كنار پدرش امير مؤمنان عليه السلام، در جنگهاى جمل، صفين و نهروان شركت كرد. پس از شهادت اميرمؤمنان عليه السلام، با نصب پدرش، مردم عراق با او بيعت كردند، اما به دلايل متعددى وى را همچون پدرش در جنگ با معاويه تنها گذاشتند. او نيز به اجبار حكومت را رها كرد و عازم مدينه شد. اين رخداد در سال 41 هجرى اتفاق افتاد. پس از آن، امام مجتبى عليه السلام به مدت ده سال در مدينه با شيعيان خود در ارتباط بود.
امام حسن عليه السلام اسوه كاملى براى اخلاق اسلامى بود و بارها اموال خويش را نصف كرد و نيمى از آن را در راه خدا بخشيد. عاقبت به توطئه معاويه و به دست همسرش جَعْده دختر اشعث بن قيس، مسموم شد و به شهادت رسيد. مردم مدينه در سوگ آن امام به ماتم نشستند.
امام حسن عليه السلام علاقه مند بود تا در كنار جدّش رسول خدا صلى الله عليه و آله به خاك سپرده شود؛ اما مروانيان با همكارى شخصى كه ادعاى مالكيت زمينى را داشت كه رسول خدا صلى الله عليه و آله در آنجا مدفون شده بود، مانع اين كار شدند. امام حسين عليه السلام به خاطر توصيه برادر به عدم ايجاد درگيرى، برادرش را در بقيع به خاك سپرد.
امام سجّاد عليه السلام
امام سجّاد عليه السلام چهارمين امام شيعه، در سال 38 قمرى متولد شد و دوران رشد خود را در عهد امامت امام مجتبى عليه السلام و پدر خود حسين بن على عليهما السلام سپرى كرد. آن حضرت در كربلا حضور داشت، اما به دليل بيمارى در جنگ شركت نكرد. پس از آن نزديك به سى و چهار سال؛ يعنى تا سال 94 قمرى، رهبرى شيعه را بر عهده داشت. اين دوره، دورهاى سخت بود و شيعيان به شدت تحت فشار امويان قرار داشتند. آن حضرت از راههاى گوناگونى توانست شيعيان خالص را در اطراف خويش گرد آورد و راه را براى فرزندش امام باقر عليه السلام باز كند. از مهمترين يادگارهاى امام سجاد عليه السلام دعاهاى آن حضرت است كه سرشار از مفاهيم عالى اخلاقى و عبادى و سياسى است و بخشى از آنها در صحيفه سجاديه است يكى از مهمترين متون دينى به شمار مى آيد.
بنا به آنچه در برخى از منابع تاريخى آمده است، امام سجاد عليه السلام در سال 94 قمرى به تحريك وليد بن عبدالملك مسموم گرديد و به شهادت رسيد و در كنار امام مجتبى عليه السلام در بقيع مدفون شد.
امام باقر عليه السلام
امام محمد باقر عليه السلام پنجمين امام شيعه، در سال 58 قمرى به دنيا آمد و تا سال 94 قمرى در كنار پدرش در مدينه زندگى مى كرد. پس از رحلت پدر، رهبرى شيعه را در دست گرفت. آن امام مشغول حفظ عقايد دينى از تحريف شد و كوشيد تا با تربيت شاگردان فراوان، معارف اصيل اسلام را از تحريف امويان حفظ كند. امام باقر را به دليل علم و دانش فراوانش، باقرالعلوم؛ يعنى شكافنده علوم لقب دادند. جابر انصارى، از آخرين صحابه برجاى مانده، سلام رسول خدا صلى الله عليه و آله را به او رساند و امام را بوسيد. امام در اوج نزاعهايى كه ميان عالمان مدينه بر سر مسائل اعتقادى و احكام فقهى درگرفته بود، خطوط روشنى را در فقه و تفسير و سيره نبوى تبيين كرد كه تكيه گاه شيعيان در مذهب اصيل شيعه است.
امام باقر عليه السلام در سال 114 يا 117 قمرى به تحريك هشام بن عبدالملك به شهادت رسيد و در كنار پدرش حضرت سجاد عليه السلام در بقيع مدفون شد.
امام صادق عليه السلام
امام صادق عليه السلام كه ششمين امام معصوم است و مذهب شيعه با نام او به عنوان مذهب جعفرى شناخته مى شود، در سال 80 يا 83 قمرى در مدينه به دنيا آمد و پس از رحلت پدر، رهبرى فكرى و سياسى شيعيان اصيل پيرو مذهب اماميه را برعهده گرفت.
آن حضرت تا سال 148 قمرى در قيد حيات بود. در اين مدت نزديك به چهارهزار نفر در محفل درسش حاضر شدند و از دانش آن حضرت بهره بردند. امام صادق عليه السلام مورد ستايش تمامى عالمان عصر خويش بود.
در متون دينى شيعه، چندين هزار روايت از آن حضرت در تفسير، اخلاق و به ويژه فقه، رسيده كه باعث عظمت حديث شيعه و موجب تقويت بنيه علمى آن است. امام صادق عليه السلام كوشيد تا شيعيان را در برابر ديگران مسلّح به دانش حديث و فقه كند وبا انحرافاتى كه ممكن بود در ميان شيعه به وجود آيد، به مبارزه برخيزد. در دوره اين امام نيز جز در چند سال نخست دولت عباسى، فشارى سخت بر شيعيان وجود داشت. منصور، دوّمين خليفه عباسى، نسبت به امام صادق عليه السلام سخت كينه داشت و عاقبت نيز به نوشته مورّخان در 25 شوال سال 148 هجرى، آن حضرت، به تحريك وى مسموم شد و به شهادت رسيد. امام صادق عليه السلام در كنار جد و پدرش در بقيع به خاك سپرده شد.
در گذشته، قبور اين چهار امام، با قبّه اى كه برفراز آن ساخته شده بود، به عنوان يكى از زيارتگاههاى مسلمانان، بهويژه شيعيان، شناخته مى شد؛ يكى از مشهورترين اين بناها، از آن «مجدالملك قمى براوستانى» وزير بركيارق سلجوقى است كه در قرن پنجم بر فراز قبور امامان ساخته شده بود. اما اين آثار در سالهاى اخير از ميان رفت و در حال حاضر، قبور ائمه در شكل بسيار ساده در بقيع برجاى مانده است.[4]
نام و نسب فاطمه كلابيه:
نام او فاطمه بود كه بعدها پس از ازدواج با حضرت علي (عليه السلام) با كنيه "امُّ البنين" (مادر پسران) مشهور شد. پدر و مادرش از خاندان بني كلاب از اجداد بزرگ حضرت محمد (صلي الله عليه و آله) بودند و داراي خوبيها و صفات خانوادگي مشترك بودند فاطمه دختري پاكدل و باتقوا بود .
فضايل اخلاقي، كمالات انساني، نيروي ايماني، ثبات و پايداري، شكيبايي و بردباري، بصيرت و دانايي، نطق و سخنداني او را به شايستگي ، بانوي بانوان كرده بود. حزام بن خالد بن ربيعة بن وحيد بن كعب بن عامر بن كلاب پدر ام البنين است، او مردي شجاع و دلير و راستگو بود كه شجاعت از صفات ويژه اوست. وي از استوانههاى شرافت در ميان عرب به شمار مىرفت و در بخشش، مهماننوازى، دلاورى و رادمردى و منطق قوي مشهور بود.
مادر بزرگوار ام البنين، ثمامه (يا ليلي) دختر سهيل بن عامر بن جعفر بن كلاب (از اجداد رسول خدا و اميرالمومنين ) است كه در تربيت فرزندان كوشا بوده و تاريخ از وي چهره درخشاني را به تصوير كشيده است. بينش عميق، دوستي با اهل بيت و دوستي با فرزندان در كنار وظيفه مهم مادري و چونان معلمي دلسوز آموختن باورهاي اعتقادي و مسايل مربوط به همسرداري و آداب معاشرت با ديگران از جمله ويژگيهاي خاص اين بانو است. در بسياري از كتب تاريخي نام يازده تن از مادران وي ذكر شده است كه همگي از خانواده هاي شريف و اصيل عرب بوده اند و به واقع مصداق بارز شجره طيبه مي باشند.
خاندان اين بانو از خاندانهاى ريشهدار و جليلالقدر بود كه به دليرى و دستگيرى معروف بودند و هر يك در بزرگي و شرافت به گونه اي مشهور گشته اند و ما جهت اختصار به برخي از ويژگيهاي آنان مي پردازيم. مورخان در مورد شرافت نسب ام البنين مي نويسند: «تاريخ پدران و داييهاي ام البنين را به ما مي شناساند و ما دانستيم كه آنان از سواركاران شجاع عرب بوده و شرافت و آقايي (سيادت) آنها به حدي بوده است كه حتي پادشاهان نيز به آن اذعان داشته اند.» در مورد نَسب مادري حضرت ابوالفضل العباس (عليه السلام) در كتب تاريخي مطالب زيادي هست، شايد بتوان با يك جمله تصويري از خاندان «ام البنين» ترسيم كرد و آن اينكه پدران و مادران و خاندان ام البنين در شجاعت، كرم، اخلاق، هنر و وجاهت اجتماعي و بزرگواري پس از قريش، سرآمد قبايل گوناگون عرب بوده اند.
ام البنين (س) و تولدي نوراني:
در كتب تاريخي نوشته اند: حَزام بن خالد به همراه جمعي از «بني كلاب» به سفر رفته بود. در يكي از شبها به خواب فرو رفته و در عالم رؤيا ديد كه در زمين سرسبزي نشسته است و مرواريدهاي درخشاني از اطراف بر دستان او مي ريزد و او از زيبايي آنها متعجب مي شود. سپس مردي را مي بيند كه به سوي او مي آيد ـ از طرف بلندي ـ و هنگامي كه به او مي رسد سلام مي كند و حزام او را جواب مي دهد. آن مرد به او مي گويد: اين مرواريد را به چه قيمت مي فروشي؟ حزام نگاه كرد و آن درّ زيبا را در دستان خود ديد؛ رو به مرد كرده و گفت: من قيمت اين درّ را نمي دانم كه به شما بگويم، شما آن را به چه قيمت خريداري؟ مرد گفت: من نيز نمي دانم قيمت او را ولي اين هديه اي است كه يكي از پادشاهان عطا كرده است. و من ضامن هستم براي تو به چيزي كه از درهم و دينار بالاتر است. حزام گفت: آن چيز چيست؟ مرد گفت: تضمين مي كنم كه او شرافت و سيادت ابدي دارد و بهره و بزرگي از او است. حزام گفت: آيا اين را برايم ضمانت مي كني. و مرد پاسخ داد: آري. و حزام در پايان به مرد گفت: و تو اكنون واسطه در اين امر مي شوي.
و مرد نيز گفت: و من واسطه مي شوم؛ او را به من اعطاء كرده اند و من به تو عطا مي كنم. وقتي حزام از خواب بيدار شد رؤياي خود را براي بني كلاب گفت و خواستار تعبير آن شد. يكي از خاندان وي گفت: اگر رؤياي صادقه باشد دختري روزي تو خواهد شد كه يكي از بزرگان او را عقد خواهد كرد و به سبب اين دختر مجد و شرافت و آقايي نصيب تو خواهد شد. و هنگامي كه او از سفر برگشت، ثمامة بنت سهيل، همسر باوفاي او، كه حامله بود وضع حمل كرده و دختري چونان مرواريد درخشان و زيبا به دنيا آورد. حزام پس از آگاه شدن از تولد دخترش به خود گفت: «قد صدّقت الرؤيا» و از اين بشارت شاد و مسرور شد. نام او را «فاطمه» نهاد. به هر حال پس از اين رؤياي صادقه فاطمه، مادر فضليتها، به دنيا آمد و دوران كودكي را چونان ديگر كودكان گذراند و در دامان مادري مهربان و پاك و پدري شجاع كه داراي سجاياي اخلاقي فراوان بودند رشد كرد.
مورخان در مورد مادر بزرگوار فاطمه اين گونه مي نويسند: «ثمامه، مادر ام البنين، بانويي اديب و كامل و عاقل بود. آداب عرب را به دخترش آموخت و هر آنچه مورد نياز يك دختر است در زندگاني از مسايل مربوط به خانه داري و اَداي حقوق و همسرداري و غيره را به او ياد داد.»
تاريخ تولد ام البنين:
در مورد تاريخ دقيق ولادت حضرت ام البنين اطلاعي در دست نيست و تاريخنگاران سال ولادت او را ثبت نكردهاند، ولي ياد آور شدهاند كه تولد پسر بزرگ ايشان، حضرت ابوالفضل عليهالسلام ، در سال ۲۶ ق اتفاق افتاده است. برخي از تاريخنگاران زمان ولادت ايشان را در حدود پنج سال پس از هجرت (در حوالي كوفه) تخمين ميزنند.
ويژگي هاي بارز خاندان ام البنين:
در خاندان و تبار پاك ام البنين چند ويژگي مهم وجود دارد كه همگي در وجود عباس (عليه السلام) به ظهور رسيد :
الف: شجاعت و دلاوري كه در كربلا زيباترين چهره خويش را نماياند.
ب: ادب و متانت و عزت نفس كه در زندگاني 34 ساله عباس بن علي به وضوح ديده مي شود.
ج: هنر و ادبيات كه ام البنين از «دايي » خويش لبيد شاعر به ارث برده بود و فرزند عزيزش عباس (عليه السلام) از مادر اديبه خود.
د: ايثارگري و احترام به حقوق ديگران كه نمود آن در عشق به ولايت و امامت متجلي شد.
ه: وفا و پايبندي به تعهدات.
تصميم گيري حضرت علي (عليه السلام) به ازدواج:
ده سال پس از رحلت حضرت رسول (صلي الله عليه و آله) و حضرت فاطمه (س)، بنابر وصيت خود حضرت فاطمه وقتي علي (عليه السلام) به فكر گرفتن همسر ديگري بود، عاشورا در برابر ديدگانش بود.
عقيل يكي از كساني بود كه نظر و گفته اش در علم انساب حجت بود و در مسجد حضرت رسول (صلي الله عليه و آله) براي وي حصيري ميگذ
اردند كه بر آن نماز ميكرد و قبائل عرب براي شناخت و آگاهي از علم انساب به دورش جمع مي شدند و او در پاسخ مراجعات ، بسيار سريع الانتقال بود. از اين روست كه علي بن ابيطالب (عليه السلام) آنگاه كه قصد ازدواج دارد به برادر خويش، عقيل بن ابي طالب كه در علم «انساب » معروف بود و ذهن و سينه اش گنجينه اي از اسرار خاندان گوناگون عرب بوده مي فرمايد: «زني را براي من اختيار كن كه از نسل دليرمردان عرب باشد تا با او ازدواج كنم و او برايم پسري شجاع و سواركار به دنيا آورد.»
عقيل، بانو امالبنين از خاندان بنىكلاب را كه در شجاعت بىمانند بود، براى حضرت انتخاب كرد. و در پاسخ برادر گفت: «با ام البنين كلابيه ازدواج كن زيرا در عرب شجاعتر از پدران و خاندان وي نيست.» عقيل همچنين از ديگر خصوصيات بارز خاندان بني كلاب مي گويد و امام اين انتخاب را پسنديد و عقيل را به خواستگارى نزد پدر امالبنين فرستاد.
مراسم خواستگاري از ام البنين:
حضرت علي (عليه السلام) پس از اينكه فاطمه كلابيه را تاييد كرد و پسنديد، عقيل برادرش را براي خواستگاري به نزد پدر فاطمه فرستاد .حزام كه بسيار ميهمان دوست بود پذيرايي كاملي از او كرده و با احترام فراوان به او خير مقدم گفته و در مقابل وي قرباني كرد. سنت و رسم عرب اين بود كه تا سه روز از ميهمان پذيرايي مي كردند و روز سوم حاجت او را مي پرسيدند و از علت آمدنش سؤال مي كردند و خانواده ام البنين كه خارج از مدينه زندگي مي كردند نيز چنين رسمي را به جاي آوردند. روز چهارم با ادب و احترام از علت ورود وي جويا شدند و عقيل گفت: به خواستگاري دخترت فاطمه آمده ام، براي پيشواي دين و بزرگ اوصيا و امير مؤمنان علي بن ابيطالب. حزام كه هرگز پيشبيني چنين پيشنهادي را نميكرد، حيرتزده ماند. با كمال صداقت و راستگويي گفت : بَه بَه چه نسب شريفي و چه خاندان با مجد و عظمتي! اما اي عقيل «شايسته اميرالمؤمنين يك زن باديه نشين با فرهنگ ابتدايي باديه نشينان نيست. او با يك زن كه فرهنگ بالاتري دارد بايد ازدواج كند و اين دو فرهنگ با هم فرق دارند.
عقيل پس از شنيدن سخنان وي گفت: اميرالمؤمنين از آنچه تو مي گويي خبر دارد و با اين اوصاف ميل به ازدواج با او دارد. پدر ام البنين كه نمي دانست چه بگويد از عقيل مهلت خواست تا از مادر دختر، ثمامه بنت سهيل، و خود دختر سؤال كند و به او گفت: «زنان بيشتر از روحيات و حالات دخترانشان آگاه هستند و مصلحت آنها را بيشتر مي دانند.»
وقتي پدر ام البنين به نزد همسر و دخترش برگشت، ديد همسرش موهاي ام البنين را شانه مي زند و او از خوابي كه شب گذشته ديده بود براي مادر سخن مي گويد... «مادر خواب ديدم كه در باغ سرسبز و پردرختي نشسته ام. نهرهاي روان و ميوه هاي فراوان در آنجا وجود داشت. ماه و ستارگان مي درخشيدند و من به آن ها چشم دوخته بودم و درباره عظمت آفرينش و مخلوقات خدا فكر مي كردم... در اين افكار غرق بودم كه ماه از آسمان فرود آمد و در دامن من قرار گرفت و نوري از آن ساطع مي شد كه چشمها را خيره مي كرد. در حال تعجب و تحير بودم كه سه ستاره نوراني ديگر هم در دامنم ديدم. نور آنها نيز مرا مبهوت كرده بود. هنوز در حيرت و تعجب بودم كه هاتفي ندا داد و مرا با اسم خطاب كرد من صدايش را مي شنيدم ولي او را نمي ديدم گفت:
بشراكِ فاطمةُ بسادة الغُرَر*** ثلاثة انجم و الزاهر القمر
ابوهم سيد في الخلق قاطبة*** بعد الرسول كذا قد جاء في الخبر
«فاطمه مژده باد تو را به سيادت و نورانيت. به ماه نوراني و سه ستاره درخشان پدرشان سيد و سرور همه انسانهاست بعد از پيامبر گرامي و اينگونه در خبر آمده است.»
پس از خواب بيدار شدم در حالي كه مي ترسيدم. مادرم! تاويل رؤياي من چيست؟!» مادر به دخترك فهيمه و عاقله خود گفت: «دخترم رؤياي تو صادقه است اي دختركم به زودي تو با مرد جليل القدري كه مجد و عظمت فراواني دارد ازدواج مي كني. مردي كه مورد اطاعت امت خود است. از او صاحب چهار فرزند مي شوي كه اولين آنها مثل ماه چهره اش درخشان است و سه تاي ديگر چونان ستارگانند «پس از صحبتهاي دوستانه و صميمانه مادر و دختر، حزام بن خالد وارد اتاق شد و از آنها در مورد پذيرش علي (عليه السلام) سؤال كرد و گفت: آيا دخترمان را شايسته همسري اميرالمؤمنين (عليه السلام) مي داني؟ بدان كه خانه او خانه وحي و نبوت و خانه علم و حكمت و آداب است اگر (دخترت را) اهل و لايق اين خانه مي داني - كه خادمه اين خانه باشد - قبول كنيم و اگر اهليت در او نمي بيني پس نه؟
همسر او كه قلبي مالامال از عشق به امامت داشت گفت: «اي حزام ! به خدا سوگند من او را خوب تربيت كردم و از خداي متعال و قادر خواستارم كه او واقعا سعادتمند شود و صالح باشد براي خدمت به آقا و مولايم اميرالمؤمنين (عليه السلام) پس او را به علي بن ابيطالب، مولايم، تزويج كن.» عقيل با
اجازهاز ام البنين عقد بين اين دو بزرگوار را اجرا كرد با مهريه اي كه سنت رسول اللّه (صلي الله عليه و آله) بود و براي دختران و همسران خود معين كرده بود و آن 500 درهم بود در حالي كه پدر او مي گفت: «او هديه اي است از سوي ما به پسر عموي رسول خدا و ما طمع به مال و ثروت او ندوخته ايم.»
تاريخ ازدواج ام البنين با حضرت علي :
علي (عليه السلام) با ام البنين بعد از شهادت حضرت زهرا (س) ازدواج نمود. سالي كه ام البنين به همسري امام علي برگزيده شد به طور دقيق معلوم نيست ولي تاريخ نويسان با توجه به اختلاف نظر در سن حضرت عباس (عليه السلام) كه در زمان شهادت 32 تا 39 ساله نوشتهاند و ميلاد آن حضرت را در سال 24 يا 26 هجري قيد كردهاند. معتقدند ازدواج امالبنين به تحقيق قبل از سال 23 هجري واقع شده است. و برخي معتقدند از تاريخ ازدواج فاطمه، امالبنين تا زمان تولد حضرت عباس (عليه السلام) 10 سال فاصله شده و اگر اين قول درست باشد، تاريخ اين ازدواج فرخنده سال 13 يا 16 هجري بوده است.برخي از تاريخ نويسان نوشتهاند ابوالفضل العباس (عليه السلام) در جنگ صفين حضور داشته و در آن زمان 15 تا 17 ساله بوده است.اگر اين قول درست باشد چون پيكار اصلي صفين در ماه صفر سال 37 هجري اتفاق افتاده، بنابراين تولد آن حضرت در سال ازدواج علي (عليه السلام) با امالبنين صحيح به نظر نميرسد و محتمل است سال 12 هجري اين وصلت ميمون به وقوع پيوسته است.
ورود ام البنين به خانه علي :
فاطمه كلابيه سراسر نجابت و پاكي و خلوص بود. هنگامي كه مي خواست پا به خانه علي بگذارد گفت تا دختر بزرگ فاطمه (س)
اجازهنفرمايند وارد خانه نمي شوم اين نهايت ادب او را به خاندان امامت مي رساند روز اولي كه ام البنين عليهاالسلام پا در خانه علي عليهالسلام گذاشت، حسن و حسين عليهماالسلام مريض بوده و در بستر افتاده بودند. عروس تازه ابوطالب، به محض آنكه وارد خانه شد، خود را به بالين آن دو عزيز عالم وجود رسانيد و همچون مادري مهربان به دلجويي و پرستاري آنان پرداخت. و همواره مي گفت من كنيز فرزندان فاطمه هستم.
از فاطمه تا ام البنين:
فاطمه كلابيه، بعد از گذشت مدت كوتاهي از زندگي مشترك با علي عليهالسلام ، به اميرالمؤمنين پيشنهاد كرد كه به جاي «فاطمه»، كه اسم قبلي و اصلي وي بوده، او را ام البنين صدا زند تا فرزندان حضرت زهرا عليهاالسلام از ذكر نام اصلي او توسط پدرشان، به ياد مادر خويش، فاطمه زهرا عليهاالسلام نيفتند و در نتيجه، خاطرات تلخ گذشته، در ذهن آنها تداعي نگردد و رنج بي مادري آنها را آزار ندهد. حضرت علي (عليه السلام) در همسرش، خردى نيرومند، ايمانى استوار، آدابى والا و صفاتى نيكو مشاهده كرد و او را گرامى داشت و از صميم قلب در حفظ او كوشيد.
ثمره ازدواج ام البنين با حضرت علي
ثمره ازدواج حضرت علي با او، چهار پسر رشيد بود به نامهاي: عبّاس، عبدالله، جعفر و عثمان، كه به دليل داشتن همين پسران، او را ام البنين، يعني مادر پسران ميخواندند. فرزندان ام البنين همگي در كربلا به شهادت رسيدند و نسل ايشان از طريق عُبيداللّه فرزند حضرت ابوالفضل عليهالسلام ادامه يافت.
ميلاد فرزند شجاعت:
نخستين فرزند پاك بانو امالبنين، علمدار كربلا ابوالفضل العباس (عليه السلام) بود ؛ برخى از محققان برآنند كه حضرت ابوالفضل العباس (عليه السلام) در روز چهارم ماه شعبان سال 26 هجرى ديده به جهان گشود. هنگامى كه مژده ولادت عباس به اميرالمؤمنين (عليه السلام) داده شد، به خانه شتافت او را در برگرفت، باران بوسه بر او فرو ريخت. در روز هفتم تولّدش طبق رسم و سنّت اسلامي گوسفندي را به عنوانِ عقيقه ذبح كردند و گوشت آن را به فقرا صدقه دادند.
اميرالمؤمنين (عليه السلام) از پس پردههاى غيب، جنگاورى و دليرى فرزند را در عرصههاى پيكار دريافته بود و مىدانست كه او يكى از قهرمانان اسلام خواهد بود، لذا او را عباس (دژم: شيربيشه) ناميد؛ زيرا در برابر كژيها و باطل، ترشرو و پر آژنگ بود و در مقابل نيكى، خندان و چهره گشوده. روزي ام البنين وارد اتاق شد. علي (عليه السلام) را ديد كه عباس خردسال را روي پاهايش نشانده، آستينهاي كودك را بالا زده و بازوانش را ميبوسد و به شدت ميگريد. ام البنين حيران و نگران علت را پرسيد.
علي (عليه السلام) با اندوه پاسخ داد: به اين دو دست نگاه ميكردم و آنچه بر سرشان ميآيد، به ياد ميآوردم. تعجب ام البنين به ترس تبديل شد: مگر چه بر سر دستان پسرم خواهد آمد؟ و پاسخ شنيد كه از بازو قطع خواهند شد. پرسيد: چرا ياعلى؟ و آنگاه شرح كربلا را شنيد و اينكه دستان فرزندش در راه پسر ريحانه رسول، قطع خواهند شد. گريه امانش نميداد، اما شكر خدا را ميگفت كه پسرش فداي سبط گرامي رسول (صلي الله عليه و آله) ميشود. علي (عليه السلام) مادر عباس را به منزلتي كه فرزندش نزد خدا داشت، بشارت داد و گفت كه خداوند در عوض دو دست، دو بال به او ميبخشد تا با ملائكه در بهشت پرواز كند.
سفارش به دفاع از ولايت:
هنگامي كه امام حسين عليهالسلام آهنگ ترك مدينه و تشرف براي حج و به دنبال آن هجرت به سوي عراق كرد، ام البنين عليهاالسلام به همراهان امام حسين عليهالسلام چنين سفارش ميكرد: «چشم و دل مولايم امام حسين عليهالسلام و فرمانبردار او باشيد» مورخان مي نويسند: پس از واقعه كربلا بشير در مدينه ام البنين را ملاقات مي كند تا خبر شهادت فرزندانش را به او بدهد. ام البنين پس از ديدن وي كه فرستاده امام سجاد عليهالسلام بود مي گويد:«اي بشير! از امام حسين عليهالسلام چه خبر داري؟ بشير گفت: خدا به تو صبر دهد كه عباس تو كشته گرديد. امالبنين فرمود: از حسين عليهالسلام مرا خبر ده!» بشير خبر شهادت بقيه فرزندان او را هم اعلام كرد، ولي امالبنين پيوسته از امام حسين عليهالسلام خبر ميگرفت و با صبر و بصيرتي بي نظير مي گويد:
«يا بشير اخبرني عن ابي عبدالله الحسين (ع). اولادي و من تحت الخضراء كلهم فداء لابي عبدالله الحسين»
اي بشير خبر از [امام من] اباعبدالله الحسين بده، فرزندان من و همه آنچه زير اين آسمان مينايي است فداي اباعبدالله (عليه السلام) باد. چون بشير خبر شهادت امام حسين عليهالسلام را به آن حضرت داد، صيحهاي كشيد و گفت: قد قَطّعتَ نياطَ قلبي: اي بشير! رگ قلبم را پاره كردي و سپس صدا به ناله و شيون بلند كرد. اما فقدان فرزندانش او را متأثر و ناراحت كرده بود، چنانكه وقتي حضرت زينب (س) سپر خونين حضرت عباس را به عنوان يادگاري به ام البنين نشان داد، وي تا آن را ديد چنان دلش سوخت كه نتوانست تحمل كند و بي هوش بر زمين افتاد.
مادر چهار شهيد:
با شهادت چهار فرزند امالبنين عليهاالسلام در كربلا، اين بانوي شكيبا، به افتخار مادر شهيدان بودن نائل آمد و در كنار همسر شهيد بودن، افتخاري ديگر بر صفحه افتخاراتش افزوده شد. وقتي خبر شهادت فرزندانش به او رسيد، سرشك اشك از ديده فرو ريخت و با روحيهاي قوي در اشعاري گفت: «اي كسي كه فرزند رشيدم عباس را ديدي كه همانند پدرش بر دشمنان تاخت، فرزندان علي عليهالسلام همه شيران بيشه شجاعتند. شنيدهام بر سر عباس عمود آهنين زدند، در حالي كه دستهايش را قطع كرده بودند؛ اگر دست در بدن پسرم بود، چه كسي ميتوانست نزد او آيد و با او بجنگد؟»
ام البنين، پاسدار خاطره عاشورا:
از ويژگيهاي بسيار مهم ام البنين، توجه به زمان و مسائل مربوط به آن است. وي پس از واقعه عاشورا، از مرثيهخواني و نوحهسرايي استفاده كرده تا نداي مظلوميت كربلاييان را به گوش نسلهاي آينده برساند. ايشان هر روز به همراه پسر حضرت عباس عليهالسلام ، عبيداللّه كه همراه مادرش در كربلا حضور داشت و سند زندهاي براي بيان وقايع عاشورا بود، به
بقيع ميرفت و نوحه ميخواند و شور و غوغايي بپا مي كرد . مردم مدينه اطراف او گرد مي آمدند و با او هم ناله مي شدند. حتي مروان بن حكم حاكم وقت مدينه نيز در ميان ايشان بود و گريه مي كرد.
امام باقر (سلام الله عليه) مي فرمايد: آن حضرت به
بقيع مي رفت و آن قدر جانسوز مرثيه مي خواند كه مروان با آن قساوت قلب گريه مي كرد.
عروج عرشي و غروب مادر مهتاب:
او، بعد از
زينب كبري عليهاالسلام دار فاني را وداع گفت، ولي تاريخنگاران سال ارتحال او را متفاوت نگاشتهاند، به طوري كه عدهاي آن را سال 70 هجري قمري بيان كردهاند و عده ديگري تاريخ وفات آن مادر فداكار را، سيزدهم جمادي الثاني سال 64 هجري قمري دانستهاند كه نظر دوم از شهرت بيشتري برخوردار است. او در قبرستان
بقيع در كنار سبط رسول خدا، امام حسن (عليه السلام)، و فاطمه بنت اسد و ديگر چهره هاي درخشان شريعت محمدي (صلي الله عليه و آله) به خاك سپرده شد. اگر چه جسم او در خاك است اما روح بلند او و صفات كريمه و عظيمه وي نام او را به بلنداي آفتاب زنده نگاه داشته است و در پرتو صفات اين بانوي فاضله انسانهايي تربيت شده اند كه در تاريخ ماندگار خواهد بود.
امالبنين عليهاالسلام ، واسطه فيض الهي
آيت الله العظمي حاج سيد محمد حسيني شيرازي ميفرمود: شخصي در عالم مكاشفه، حضرت ابالفضل العباس را ديد و عرض كرد: آقا جان! حاجتي دارم و نميدانم براي روا شدن آن به چه كسي متوسل شوم؟ قمر بنيهاشم فرموده بود: به مادرم ام البنين...
از مرحوم آيت الله العظمى آقاى حاج سيد محمود حسينى شاهرودى (متوفى 17 شعبان 1394 هجرى قمرى ) نقل است كه فرموده بود: من در مشكلات ، صد مرتبه صلوات براى مادر حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام ، ام البنين عليه السلام ، مى فرستم و حاجت مى گيرم.
به تجربه رسيده است كه نذر براى ام البنين و اطعام مستمندان به نام حضرت اباالفضل العباس عليه السلام ، براى بر آورده شدن حاجات موثر است.
واقعه حَرّه، قيام مردم مدينه به سركردگي عبداللّه فرزند حَنظَلةبن ابيعامر (غسيل الملائكه) بر ضد حكومت يزيد در سال ۶۳ است.
علت نامگذاري
به سنگستان سياهرنگ، حرّه ميگفتند [۱] [۲] و چون اين قيام در سنگستاني در مشرق مدينه به نام حرّه واقم [۳] يا حرّه زُهره (منسوب به بني زهره از اقوام يهود) [۴] برپا شد، به اين نام معروف گرديد.
تاريخ واقعه حره
در بيشتر منابع، تاريخ واقعه حرّه روز دوم ذيحجه يا دو سه روز مانده به آخر ذيحجه ۶۳ نوشته شده است، [۵] [۶] [۷] لذا رواياتي كه آن را در سال ۶۲ دانستهاند، [۸] [۹] نادرست مينمايند.
علت واقعه حره
اگرچه ارتكاب معاصي متعدد از سوي يزيد، از جمله قتل امام حسين عليهالسلام، در برانگيختن مردم بيتأثير نبود، [۱۰] اما ريشه قيام به اين بازميگردد كه پس از قيام عبدالله بن زبير، كه مردم را به خلع يزيد و جهاد با او فراخواند، مردم مدينه دعوت وي را پذيرفتند و با عبداللّه بن مطيع، نماينده وي، بيعت و بدينگونه يزيد را از خلافت خلع كردند. در پي آن، يزيد از عثمان بن محمد بن ابي سفيان، والي خود در مدينه كه فردي بيتجربه بود، خواست تا جمعي از بزرگان شهر را نزد او به شام بفرستد تا سخن ايشان را بشنود و از آنان دلجويي كند. [۱۱] [۱۲] [۱۳]. برخي گزارشها نيز گوياي اين است كه چون فرستاده خليفه، براي بردن صَوافي (اموال و اشياي برگزيده براي خليفه) به مدينه آمد، گروهي از مردم مانع وي شدند و ميان آنان و عثمان بن محمد مشاجرهاي روي داد كه به شورش مردم انجاميد. [۱۴] [۱۵] افزون بر اين، آن گروه از بزرگان شهر كه عثمان بن محمد نزد يزيد فرستاد، بهرغم نوازشهاي يزيد، پس از بازگشت به مدينه، عياشيها و هرزهدراييهاي خليفه را براي مردم شرح دادند. با شنيدن اين اخبار، مردم شوريدند و عبدالله بن حنظله را به سركردگي برگزيدند. [۱۶] [۱۷] [۱۸] عبداللّه در سخنرانياي در ميان مردم ناراضي، علت قيام خود را ترس از نزول عذاب الهي به سبب معاصي يزيد ذكر كرد. [۱۹]
← بيعت مرد با عبدالله
ازاينرو، مردم يزيد را خلع و با عبدالله بن زبير بيعت نمودند. [۲۰] آنگاه به اذن ابنزبير، عثمان بن محمد را از امارت عزل كردند و بر امويان شوريدند و آنان را، كه حدود هزار مرد بودند و در منزل مروان بن حَكم گرد آمده بودند، محاصره كردند. [۲۱] [۲۲]
نفوذ زبيريان بر قيام حره
به گفته ابن اعثم كوفي، [۲۳] [۲۴] ابنزبير عبدالله بن حنظله را به عنوان والي مدينه برگزيد. اين روايت و برخي روايات پيش گفته نشان ميدهند كه تا چه اندازه افكار و گرايشهاي زُبيري بر اين قيام و رهبر يا رهبران آن حاكم بوده است.
تلاش يزيد براي سركوبي قيام
چون تلاش عبدالله بن جعفر كه يزيد از او خواسته بود مردم را به اطاعت دعوت كند و نيز نامه تهديدآميز يزيد و وساطت نعمان بن بشير در فرونشاندن قيام مدينه مؤثر نيفتاد، [۲۵] [۲۶] يزيد تصميم گرفت براي سركوب مردم مدينه لشكري تجهيز كند. بعد از امتناع عبيدالله بن زياد از پذيرش فرماندهي لشكر، وي مسلم بن عُقبه مُرّي را مأمور اين كار كرد. [۲۷] شمار لشكريان او را بين ۰۰۰، ۵ تا ۰۰۰، ۲۷ تن نوشتهاند. [۲۸] [۲۹] [۳۰]
حمله سپاه يزيد به مدينه
وقتي خبر حركت سپاه يزيد به مردم مدينه رسيد، آنان گرداگرد مدينه خندق كندند و پناه گرفتند. بني اميه نيز در ازاي
اجازه خروج از شهر، سوگند خوردند كه از اوضاع شهر چيزي به سپاه يزيد نگويند و با آنان به شهر باز نگردند، اما عبدالملك بن مروان با توصيه پدرش به همراهي مسلم بن عقبه نقشه حمله به شهر را طراحي كردند. مسلم با گذر از حرّه، در مشرق مدينه پياده شد و به مردم مدينه سه روز مهلت داد. [۳۱] [۳۲] آنگاه، پس از دور زدن خندق، از پشت سر و با كمك طايفه بني حارثه، كه با وعدههاي مالي فريفته شدند، وارد شهر شد [۳۳] [۳۴] و چندان جنايت كرد كه به مجرم و مسرف معروف شد. [۳۵] [۳۶] [۳۷]
جنايات سپاه يزيد در مدينه
مسلم بن عقبه، به دستور يزيد، سه روز جان و مال مردم را بر سپاهيانش حلال كرد. [۳۸] [۳۹] [۴۰] ابن كثير [۴۱] و سيوطي [۴۲] غارت و جنايات سپاهيان او را مصيبتي سهمگين و وصفناپذير خواندهاند و مسعودي [۴۳] آن را فجيعترين حادثه، پس از شهادت امام حسين عليهالسلام، دانسته است. سپاهيان مسلم بن عقبه در آن سه روز، از ارتكاب هيچ عمل شنيعي، همچون تجاوز به نواميس، بيرون كشيدن جنين از شكم زنان و كشتن نوزادان [۴۴] [۴۵] [۴۶] و توهين به صحابه بزرگ پيامبر اسلام صلياللّهعليهوآلهوسلم، از جمله
جابر بن عبدالله انصاري نابينا و ابوسعيد خُدري [۴۷] فروگذار نكردند.
تعداد كشته شدگان واقعه حره
شمار كشتگان واقعه حرّه را بيش از ۴،۰۰۰ [۴۸] و به قولي ۷۰۰، ۱۱ يا ۷۰۰، ۱۰ تن [۴۹] [۵۰] [۵۱] [۵۲] برآورد كردهاند. از اين ميان، هفتصد تن از حاملان قرآن [۵۳] [۵۴] و هشتاد صحابي رسول خدا به قتل رسيدند، بهنحوي كه كسي از اهل بدر باقي نماند. [۵۵] عبدالله بن حنظله و فرزندانش نيز كشته شدند. [۵۶] [۵۷]
خليفة بن خياط اسامي كشتهشدگان انصار و مهاجران را ذكر كرده است. [۵۸]
گرفتن بيعت از مردم بعد از واقه حره
مسلم پس از اين جنايات، مردم شهر را جمع كرد و از آنان براي يزيد بيعت گرفت، مبني بر اينكه آنان و پدرانشان بنده يزيد بودهاند [۵۹] [۶۰] [۶۱] [۶۲] و به تعبير ديگر، فَيء (غنيمت جنگي) يزيد هستند [۶۳] و هركسي را كه از اين فرمان سر باز ميزد، گردن ميزدند. [۶۴] [۶۵] از آن بيعت فقط علي بن عبدالله بن عباس (با وساطت خويشانش كه در سپاه يزيد بودند) و امام سجاد عليهالسلام معاف شدند. [۶۶] [۶۷] [۶۸]
بي طرفي امام سجاد(ع) در واقعه حره
امام سجاد عليهالسلام در اين قيام با مردم مدينه همراه نشد؛ [۶۹] [۷۰]افزون بر آنكه اين قيام ــچنان كه گفته شدــ با اذن و حمايت عبدالله بن زبير صورت گرفت، آگاهي امام به ضعف و عده كم اهالي مدينه در مقابله با سپاهيان بسيار شام كه از خشونت و قساوت دريغ نداشتند و همچنين تصميم آن حضرت به دور ماندن از اتهامات دولت اموي ـ كه به قولي، تنها هدف حمله مسلم بن عقبه به مدينه بودــ و حفظ آن عده اندك از پيروان خويش و حفظ كرامت حرم پيامبر، از دلايل احتمالي بيطرفي امام در اين واقعه بود. [۷۱] [۷۲] از اينرو، خاندانش از اين جنايت آسيبي نديدند و خانهاش نيز پناهگاه امني براي بسياري از زنان و كودكان، حتي اهل و عيال مروان بن حكم، گرديد و آن حضرت كسان مروان را با زن و فرزند خود به ينْبُع فرستاد. پس از پايان ماجرا، امام سجاد با همراهي مروان و فرزندش، عبدالملك، نزد مسلم رفت. گويا يزيد از قبل مسلم را به رعايت حال امام سفارش كرده بود؛از اينرو، مسلم ايشان را گرامي داشت، چهارپايي زين كرد و به ايشان داد كه حضرت آن را بازگرداند. [۷۳] [۷۴]
دكتر جعفر شهيدي روايات گوناگون درباره نحوه رفتار مسلم با امام سجاد عليهالسلام و گفتگوي آنان ذكر كرده است. [۷۵]. برخي علت خوشرفتاري غيرمنتظره مسلم را با امام سجاد، ناشي از دعايي ميدانند كه حضرت ميخواند و ناخواسته هيبت و ترس در دل مسلم ميانداخت. [۷۶] [۷۷]
همراهي صحابه در واقعه حره
برخي صحابه شورشيان را همراهي نكردند، از جمله عبدالله بن عمر، ابوسعيد خُدري و
جابر بن عبدالله انصاري . [۷۸]
علت شكست واقعه حره
ابن قتيبه [۷۹] [۸۰] پس از مقايسه شكست زودهنگام و شگفتانگيز مردم مدينه در واقعه حرّه با مقاومت عبدالله بن زبير و ياران اندكش در برابر همين سپاه، علت اصلي آن شكست را انتخاب دو امير ذكر كرده است، اما در منابع درباره اختلاف سران قيام مدينه سخني نيست.
ديدگاه مورخان مسلمان
از قول مسلم بن عقبه آوردهاند كه پس از اقرار به توحيد، بهترين عمل خود را كشتن اهل حرّه ميدانست. [۸۱] [۸۲] [۸۳] مورخان مسلمان برآناند كه سركوب وحشيانه مردم مدينه در واقعه حرّه، به انتقام خون امويان و كشتههاي بدر و تقاصّ قتل عثمان از مردم مدينه، بهويژه انصار، صورت گرفته است. [۸۴] [۸۵] [۸۶] [۸۷] [۸۸] [۸۹]