پنجشنبه 01 آذر 1403
EN

Enter Title

اُحُد

 كوهي در شمال مدينه، مكان وقوع غزوه احد
 
احد نام رشته كوهي است مهم در شمال شرقي مدينه[1]كه در فاصله پنج و نيم كيلومتري مسجدالنبي قرار دارد.[2]در روزگار جاهليت به آن عُنقُد (خوشه) مي‌گفتند.[3]روشن نيست كه آيا اين تغيير نام در روزگار اسلام و به دست رسول خدا(صلي الله عليه و آله) رخ داده است يا نه. علت اين نام‌گذاري را جدا بودن آن از ديگر كوه‌ها يا حمايت و ياري‌كردن مردم مدينه از توحيد ياد كرده‌اند.[4]اين وجه را سهيلي[5]آورده و ديگران از او گزارش كرده‌اند. به كوه احد ذوعينين (داراي دو چشمه) نيز مي‌گويند.[6]در دامنه اين كوه و در بخش ورودي دره احد، كوه كوچك عينين قرار دارد؛ همان كوهي كه در غزوه احد، رسول خدا تيراندازان را روي آن قرار داد.[7]
 
كوه احد با شش[8]تا هفت[9]كيلومتر طول و يك تا سه كيلومتر عرض، رشته كوهي است از شرق به غرب كه 19 كيلومتر مربع مساحت دارد.[10]ارتفاع آن از سطح زمين 300 متر و از سطح دريا 1000 متر است.[11]اين رشته كوه از سنگ‌هاي عظيم و قله‌هاي گوناگون كوچك و بزرگ شكل گرفته است.[12]قله‌هاي آن به‌گونه‌اي جدا از هم و همانند خوشه انگورند كه در نگاه بيننده مستقل به نظر مي‌رسند.[13]بيشتر صخره‌هاي اين كوه به رنگ سرخ جلوه مي‌كنند[14]و صخره‌هايي به رنگ‌هاي ديگر نيز در آن ديده مي‌شوند.[15]
 
اهميت نظامي كوه احد
 شهر مدينه ميان تپه‌ها و كوه‌هاي كم ارتفاع و پراكنده و كشتزارها و نخلستان‌هاي گوناگون قرار دارد و از سه جهت پيرامون آن را موانع طبيعي فراگرفته‌اند. حرّه شرقي و حرّه غربي در شرق و غرب؛ و نخلستان در جنوب آن قرار دارند.[16]بدين سان، نيروي نظامي مهاجم تنها از شمال مي‌‌تواند به شهر مدينه وارد شود. اين موانع طبيعي به لحاظ نظامي شهر را به صورت يك قيف ناصاف درآورده‌اند. از اين روي، نيروي مهاجم از هر سو به سمت مدينه بيايد، ناگزير بايد از شمال شهر و از سمت شمال غربي كوه احد و سپس كناره دامنه جنوبي آن وارد شهر شود. كوه احد در سمت شمال ‌شرقي و در طرف دهانه تنگ اين قيف، با مقداري فاصله از شهر قرار دارد. شيب دره‌ها و وادي‌هاي منطقه نيز به همين سمت است و چند وادي مانند عقيق، بَطْحان و مَهْزور كه از درون و اطراف شهر مي‌گذرند، به تدريج به يكديگر مي‌پيوندند و از جنوب اين كوه به سمت شمال غرب آن و از نزديك كوه عينين در دامنه آن ادامه مي‌يابند و به پشت احد به سوي درياي سرخ مي‌روند.[17]
 
از همين ‌رو، احد همچون ديواري در برابر كساني است كه از سمت شام قصد ورود به مدينه را دارند و همين سبب مي‌شود كه آنان نتوانند به صورت مستقيم وارد شهر شوند؛ بلكه بايد از سمت شمال غربي كوه و از كرانه وادي‌ها به آن وارد گردند. سپاه قريش كه از مكه در جنوب به سمت مدينه آمد، ناگزير بود براي ورود به شهر از همين منطقه بگذرد. رسول خدا(صلي الله عليه و آله) كه به اين نكته آگاه بود، قرارگاه فرماندهي و نيروهاي خود را در دامنه جنوبي احد، پشت به كوه و رو به شهر، مستقر كرد؛ به گونه‌اي كه اگر دشمن به سوي شهر مي‌رفت، مسلمانان پشت سر آنان قرار مي‌گرفتند.[18]پس مشركان ناگزير بودند نخست با مسلمانان بجنگند و پس از پيروزي بر آنان وارد شهر شوند. بدين‌گونه پيكار احد در جهت شمال شرقي شهر و در دامنه جنوبي احد رخ داد. به همين سبب در نبرد احزاب نيز رسول خدا(صلي الله عليه و آله) فرمان داد در بخش شمالي شهر، حد فاصل كوه احد و شهر مدينه، خندق حفر كنند. نبرد احزاب پشت خندق و در جنوب كوه احد و سمت شمال مدينه رخ داد.
 
فضيلت‌هاي كوه احد
درباره فضيلت‌ها و اهميت كوه احد گزارش‌هاي بسيار در منابع اسلامي آمده است كه برخي از آن‌ها چندان معتبر نمي‌نمايد. ابن شبّه (م.262ق.) از دانشمندان بنام اهل سنت در تاريخ المدينه روايت‌هاي بسيار را با سند خود در فضيلت اين كوه گزارش كرده و ديگران اين روايات را از او نقل نموده‌اند. در روايتي از رسول خدا(صلي الله عليه و آله) كوه احد يكي از شش كوهي شمرده شده كه چون خداوند به درخواست حضرت موسي(عليه السلام) بر كوه تجلي كرد، جا به جا شدند و احد به اين منطقه آمد.[19]نيز از ايشان نقل شده كه احد از جاي ديگر به مدينه آمده است.[20]هنگامي كه پيامبر از خيبر به مدينه بازمي‌گشت، چون احد را ديد، فرمود: احد ما را دوست دارد و ما نيز او را دوست داريم.[21]بر پايه سخني، هرگاه ايشان از سفر مي‌آمد و احد را مي‌ديد، همين سخن را مي‌فرمود.[22]در روايتي ديگر از ايشان آمده است: احد بر يكي از درهاي بهشت قرار دارد.[23]هرگاه از آن مي‌گذريد، از گياهان و درختان آن بخوريد.[24]نيز رسول خدا احد را از كوه‌هاي بهشت ناميد.[25]بر پايه حديثي از پيامبر(صلي الله عليه و آله) كه سمهودي آن را بي‌ اعتبار شمرده[26]، موسي و هارون به قصد حج يا عمره به مدينه آمدند و از بيم يهود در احد جاي گرفتند و هارون كه بيمار بود، درگذشت و موسي او را همان جا به خاك سپرد.
 
در منابع شيعه، بر پايه روايت‌هاي نبوي و سخنان امامان معصوم: و نيز در كاربرد مردم مدينه، احد نماد پايداري و استواري، بزرگي، سنگيني، ماندگاري و مانند آن است. در روايتي از امير مؤمنان(عليه السلام) هر كس دو سوم شب را نماز شب بگزارد، ثوابش در بهشت 10 ‌بار سنگين‌تر از احد شمرده شده است.[27]در حديثي از امام صادق(عليه السلام) پاداش هر درهم صدقه برابر با احد، بلكه از آن سنگين‌تر است.[28]در روايتي ديگر از ايشان، پاداش پرداخت يك درهم خمس يا زكات به امام، با احد برابر شمرده شده است.[29]در سخني از امير مؤمنان(عليه السلام) تشييع جنازه مسلمان تا قبر، چهار قيراط پاداش دارد كه هر قيراط آن از احد سنگين‌تر است.[30]بر پايه سخني از امام باقر(عليه السلام) اين پاداش دو قيراط و هر قيراط با كوه احد برابر است.[31]هر كس يك ‌سال اذان بگويد، گناهش هر چه باشد، بخشيده مي‌شود، حتي اگر هم‌وزن احد باشد.[32]قرائت 1000 آيه از قرآن يك قنطار پاداش دارد و هر قنطار 000/50 مثقال است و هر مثقال 24 قيراط و كمترين قيراط با كوه احد برابر است.[33]هزينه‌كردن هر درهم براي زيارت امام حسين(عليه السلام) ثوابي برابر با كوه احد دارد.[34]در سخني از امام كاظم(عليه السلام) در حضور خليفه مهدي عباسي، احد يكي از مرزهاي فدك شمرده شده است.[35]
 
رسول خدا(صلي الله عليه و آله) مدينه را حرم قرار داد.[36]قلمرو اين حرم از هر طرف 12 ميل برابر با چهار فرسخ است و كوه احد داخل اين محدوده جاي دارد.[37]در پنجم جمادي الثاني سال 654ق. آتشفشاني عظيم در شرق مدينه در فاصله نصف روز از آن رخ داد كه مايه هراس و وحشت مردم شد و گدازه‌هاي آن تا موازات احد رسيد. اين آتشفشان تا يك ماه فعال بود.[38]
 
مقبره شهيدان احد
در دامنه‌ها و اطراف اين كوه در گذر تاريخ رويدادهاي بسيار رخ داده و آثار و بناهايي مربوط به آن رويدادها برپا شده كه برخي هنوز بر جاي مانده است. در سال سوم ق. در دامنه جنوبي اين كوه، ميان مسلمانان و مشركان قريش نبردي سخت روي داد كه نبرد احد نام رفت. در اين نبرد، شماري از مسلمانان كشته شدند و به فرمان رسول خدا(صلي الله عليه و آله) در محل شهادتشان در دامنه همين كوه دفن شدند[39]و آرامگاه آن‌ها هنوز زيارتگاه مسلمانان است. بر پايه برخي از گزارش‌ها، پيش از دستور پيامبر(صلي الله عليه و آله) پيكرهاي شماري از شهدا در مكان‌هاي ديگر دفن شد و بازگرداندن آن‌ها به احد ممكن نبود.[40]پيكر حمزه عموي رسول خدا(صلي الله عليه و آله) در دامنه همين كوه، در مكاني كه اكنون آرامگاه اوست، دفن شد.[41]بر قبر او گنبد و بارگاهي ساخته بودند كه پس از ديرگاهي در روزگار اخير به دست وهابيان ويران شد. در سال1383ق. محوطه شهادتگاه او را با ديواري محصور كردند.[42]
 
در گذر زمان، تنها از قبر حمزه، عبدالله بن عمرو بن حزام، عمرو بن جموح، و سهل بن قيس كه نزديك حمزه مدفون هستند[43]، نشاني بر جاي مانده[44]و از آرامگاه ديگر شهيدان نشاني نيست. قبرهاي موجود در اين منطقه را از آنِ باديه‌نشيناني مي‌دانند كه در دوران عمر بن خطاب[45]يا هشام بن عبدالملك، آن‌گاه كه خالد بن عبدالملك حكمران او در مدينه بود، در آن‌جا دفن شده‌اند.[46]
 
در گزارش‌هاي تاريخي آمده كه رسول‌ خدا(صلي الله عليه و آله) سالي يك ‌بار به زيارت قبرهاي شهيدان احد* مي‌رفت. خلفاي نخستين نيز به اين شيوه رفتار مي‌كردند.[47]نيز حضرت فاطمه3 به زيارت شهيدان احد، به ويژه حمزه، عنايتي خاص داشت.[48]بر پايه سخني، 46 سال پس از نبرد احد، سيل برخي از قبرهاي شهيدان احد از جمله عبدالله بن عمرو پدر جابر و عمرو بن جموح را شكافت و پيكرها را آشكار كرد. در پيكر آنان هيچ تغييري ديده نشد؛ گويا تازه دفن شده بودند. نيز 40 سال پس از نبرد احد، معاويه كه قصد داشت از چشمه آبي در دامنه‌هاي احد، به مدينه آب برساند، مجراي آب را از ميان مقبره شهيدان احد عبور داد و از اين روي، فرمان داد كه اجساد را جا ‌به ‌جا كنند. در آن رخداد نيز برخي از جنازه‌ها تازه و سالم جلوه كردند. گويند: در اين ميان، بيل به پاي حضرت حمزه اصابت كرد و از جاي آن خون جاري شد.[49]
 
مِهْراس
 مهراس حوضچه‌اي سنگي در احد است كه در نبرد احد، پس از فروكش‌كردن آتش جنگ، علي(عليه السلام) سپر خود را از آب آن پر كرد و آن را نزد رسول خدا(صلي الله عليه و آله) آورد و ايشان صورت خون‌آلود خود را با آب آن شست.[50]
 
در دامنه جنوبي احد شكاف كوچكي است كه گويند: رسول خدا(صلي الله عليه و آله) را براي مداواي زخم‌هايي كه در نبرد احد برداشته بود، به آن‌جا بردند. اما در منابع سخني درباره پناه بردن پيامبر(صلي الله عليه و آله) به شكافي در كوه احد ديده نمي‌شود.
 
امروزه شهر مدينه از كوه احد درگذشته و به پشت آن رسيده و كوه در داخل شهر قرار گرفته است. اكنون مي‌توان از طريق بزرگراه فهد بن عبد العزيز از حرم پيامبر و شهر مدينه به كوه احد و مزار شهدا رفت. از خيابان سيد الشهدا نيز بدان جا راهي هست.[51]
 
 

[1]. معجم البلدان، ج1، ص109؛ وفاء الوفاء، ج3، ص108.
[2]. آثار اسلامي مكه و مدينه، ص354.
[3]. تاريخ المدينه، ج1، ص85.
[4]. فتح الباري، ج7، ص289-290؛ وفاء الوفاء، ج3، ص108؛ شرح اصول كافي، ج12، ص447.
[5]. الروض الانف، ج5، ص448.
[6]. عمدة القاري، ج17، ص138؛ المواهب اللدنيه، ج1، ص240.
[7]. الطبقات، ج2، ص30.
[8]. آثار المدينه، ص193؛ تاريخ معالم ‌المدينه، ص317.
[9]. تاريخ و آثار اسلامي مكه، ص307.
[10]. تاريخ و آثار اسلامي مكه، ص307.
[11]. تاريخ و آثار اسلامي مكه، ص307.
[12]. آثار المدينه، ص193.
[13]. آثار المدينه، ص193.
[14]. معجم البلدان، ج1، ص109؛ تاريخ معالم المدينه، ص317.
[15]. آثار المدينه، ص193.
[16]. نك: تاريخ معالم المدينه، ص315-338؛ اطلس تاريخ اسلام، ص9.
[17]. تاريخ معالم المدينه، ص315-338؛ اطلس تاريخ اسلام، ص9-13.
[18]. نك: آثار اسلامي مكه و مدينه، ص361-362.
[19]. تاريخ المدينه، ج1، ص80.
[20]. تاريخ المدينه، ج1، ص82.
[21]. تاريخ المدينه، ج1، ص81.
[22]. تاريخ المدينه، ج1، ص80-81.
[23]. تاريخ المدينه، ج1، ص82-84.
[24]. تاريخ المدينه، ج1، ص83.
[25]. تاريخ المدينه، ج1، ص83.
[26]. وفاء الوفاء، ج3، ص109.
[27]. المقنع، ص137؛ ثواب الاعمال، ص43؛ من لا يحضره الفقيه، ج1، ص476.
[28]. من لا يحضره الفقيه، ج4، ص17؛ المقنعه، ص266؛ تهذيب، ج4، ص110.
[29]. الكافي، ج1، ص537-538.
[30]. الكافي، ج3، ص173.
[31]. الكافي، ج3، ص173؛ المعتبر، ج1، ص333.
[32]. من لا يحضره الفقيه، ج1، ص293؛ الامالي، ص280.
[33]. الامالي، ص115.
[34]. كامل الزيارات، ص248.
[35]. الكافي، ج3، ص543-544.
[36]. صحيح البخاري، ج2، ص221؛ ج8، ص10؛ صحيح مسلم، ج4، ص115-116، 217.
[37]. المصنف، ج9، ص260-261؛ فتح الباري، ج4، ص72-73؛ عون المعبود، ج6، ص16.
[38]. تاريخ الاسلام، ج48، ص19؛ البداية و النهايه، ج13، ص220؛ امتاع الاسماع، ج12، ص374.
[39]. السيرة النبويه، ج2، ص60، 98؛ تاريخ طبري، ج2، ص499.
[40]. المغازي، ج1، ص312.
[41]. تاريخ المدينه، ج1، ص125.
[42]. تاريخ معالم المدينه، ص137.
[43]. تاريخ معالم المدينه، ص130؛ وفاء الوفاء، ج3، ص116-117.
[44]. المغازي، ج1، ص312-313؛ تاريخ المدينه، ج1، ص130.
[45]. المغازي، ج1، ص313؛ انساب الاشراف، ج1، ص410.
[46]. تاريخ المدينه، ج1، ص130.
[47]. تاريخ المدينه، ج1، ص132؛ الكشاف، ج2، ص358؛ التفسير الكبير، ج19، ص45.
[48]. المغازي، ج1، ص313؛ تاريخ المدينه، ج1، ص132.
[49]. تفسير ثعلبي، ج2، ص138-139؛ التمهيد، ج19، ص240-242؛ السيرة الحلبيه، ج2، ص539.
[50]. تاريخ طبري، ج2، ص519؛ وفاء الوفاء، ج4، ص152.
[51]. آثار اسلامي مكه و مدينه، ص354.