پنجشنبه 01 آذر 1403
EN

Enter Title

حِجر اسماعيل

كليات

در فاصله ميان ركن عراقى (شمالي) و شامى(غربي)، ديوارى است با ارتفاع 30/ 1 متر كه قوسى شكل بوده و حجر اسماعيل ناميده مى‏شود.«حِجْر» به معناى پناه و دامن است و از اين رو به اسماعيلعليه السلاممنسوب كرده ‏اند كه وقتى ديوارهاى كعبه بر افراشته شد، او براى پناه بردن از گرماى خورشيد، در سايه و كنار اين ديوار مى‏ نشست و يا اين‏كه سايبانى كنار آن براى خود مى‏ ساخت و در آن پناه مى ‏گرفت. حجر اسماعيل يادگار زمان ابراهيم و اسماعيلعليه السلاماست. بنابراين، قدمت و پيشينه آن به زمان بناى كعبه به دست ابراهيمعليه السلاممى‏ رسد.
نقل‏هاى تاريخى حكايت از آن دارد كه اسماعيلعليه السلامدر همين قسمت زندگى مى‏ كرد و خيمه‏ گاه او در اين سوى بوده است. مادرش هاجر نيز با وى در همين جا مى‏ زيست و پس از رحلت، در حجر دفن شد. از امام صادقعليه السلامنقل شده است كه فرمود: «الحِجْرُ بَيْتُ إسماعيل، وَ فِيهِ قَبْرُ هاجَر و قَبْرُ إسْماعِيل.» «حجر، خانه اسماعيل و محل دفن هاجر و اسماعيل است.». در برخى از روايات آمده است كه پيامبران زيادى در اينجا مدفون شده ‏اند.

منشا پيدايش حجر

اين مكان با راهنمايى جبرئيل امين، محل نزول ابراهيم خليلعليه السلامو همسرش هاجر و كودك شير خواره‏ اش اسماعيلعليه السلامشد و به امر الهى خانه و مأواى اسماعيل و مادرش گشت. بر طبق نقلى كه شيخ كلينى از امام صادقعليه السلامآورده است، هنگامى كه اسماعيل ولادت يافت، ابراهيمعليه السلاماو و مادرش را بر الاغى سوار كرد و با راهنمايى جبرئيل حركت كردند تا به جايگاه حجر رسيدند. آنان مقدارى غذا و آب به همراه خود داشتند. محل كعبه به صورت تپه اى كوچك و تلى از خاك سرخ مملو از كلوخ بود، ابراهيم روى به جانب جبرئيل كرد و پرسيد: آيا بدين‏جا ماموريت يافته‏ اى؟ در پاسخ شنيد: آرى!
 ابراهيمعليه السلامبا راهنمايى جبرئيل عليه السلام، آن دو را در كنار حِجر اسماعيل‏ كنونى جاى داد و سايه‏ بانى براى آنان فراهم كرد و گفت: رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ؛ «خدايا! من ذُرّيّه خود را در اين سرزمينِ بى‏كشت و زرع، در كنار خانه‏ات جاى دادم.»
 و بدين‏ سان اينجا خانه اسماعيل شد بيش از آنكه نام حجر اسماعيل به خود گيرد. از همين روست كه مى ‏بينيم گاهى در روايات از آن تعبير به منزل و بيت اسماعيل مى ‏شود؛ مثل روايتى كه مفضل بن عمر از امام صادقعليه السلامنقل كرده است كه: حجر خانه اسماعيل است. اسماعيل در اين خانه پرورش يافت و رشد كرد و منشأ آثارى جاويدان شد.

 حجر قسمتي از كعبه

حجر در بناى معروف به بناى ابراهيم، داخل كعبه بود،  قريش در بازسازى كعبه، حجر را به خاطر عدم توانايى مالى در بازسازى كامل، از كعبه بيرون گذاشتند؛ يعنى حدود سه متر. بنابراين، از ديوار كعبه تا 3 متر در طول، جزو كعبه است. طول حِجر 80/ 6 متر است. ياقوت حموى انتخاب نام حِجر را هم براى آن از همين‏ روى مى‏ داند كه در بناى قريش آن را بيرون گذاشته اما حدود آن را مشخص كردند. به همين دليل است كه حجر مى ‏بايد در داخل محدوده طواف باشد و نمى‏ بايست كسى آن را از طواف خارج كند.
 پيامبرصلى الله عليه و آلهبه عايشه فرمودند: هرگاه خواستى دركعبه نماز بگزارى، درحجرنمازگزار كه بخشى از كعبه است، ليكن قوم تو آنگاه كه كعبه را مى ‏ساختند، از طول آن كاستند و آن را بيرون كعبه قرار دادند. اين گفته پيامبرصلى الله عليه و آلهنيز سندى است براى اين كه طواف در داخل حجر جايز نيست.

مدفونين در حجر

  1. عده‏اى از پيامبران‏
اين مكان مدفن عده‏اى از پيامبران الهى است و سرانجام محلى كه به امر خداوند و هدايت جبرئيل امين به عنوان خانه اسماعيل مشخص شده بود، آرامگاه و مضجع عده ‏اى از رادمردان متصل به رشته وحى خداوندى گرديد تا از نو منشأ نور و هدايت گردد و عنوان آيت پروردگارى به خود گيرد و بازتابش جهان را فراگيرد.
در پايانِ روايتى كه شيخ كلينى به سندش از معاويه بن عمار از حضرت امام صادقعليه السلامدرباره حجر اسماعيل نقل كرده، چنين آمده است: .. فيه قبور الأنبياء؛در آن قبرهاى پيامبران است.
از جمله پيامبرانى كه احتمال دفن او در حجر اسماعيل داده شده است، حضرت هودعليه السلاماست. اين مطلب را علامه مجلسى به عنوان يكى از اقوالى كه در محل دفن اين پيامبر گفته شده است، نقل مى ‏كند و پس از آن، ديگر اقوال را كه عبارت از دفن آن حضرت در حضرموت و يا در نجف اشرف، در نزديكى قبر اميرمؤمنانعليه السلاماست نقل كرده و بعد به صورتى جمع مى‏ كند. هم اكنون در وادى السلام نجف اشرف قبر هود و صالح وجود دارد كه زيارتگاه مؤمنان است.
  1. مادر اسماعيل‏
ظاهراً نخستين كسى كه پيكر او در اين مكان به خاك سپرده شده، هاجر مادر اسماعيل است و همان‏گونه كه گفتيم، اسماعيل پس از دفن مادر، اطراف آن را سنگ‏چين كرد تا زير پاى مردم قرار نگيرد. اين كار او شدت علاقه‏ اش را به مادر رنج كشيده‏اش نشان مى‏ دهد.
شيخ صدوق در علل الشرايع به اسنادش از ابوبكر حضرمى از امام صادقعليه السلامنقل مى‏ كند: اسماعيل مادر خود را در حجر دفن كرد و قبر او را بالا آورد و بر آن ديوارى ساخت تا قبر مادرش زير پاى قرار نگيرد. اصل دفن مادر اسماعيل در حجر را بسيارى از مورخان، از جمله ابن‏ هشام در السيرة النبوية و ديگران نقل كرده‏اند.
بر حسب نقل ابن‏ سعد در الطبقات الكبرى اسماعيل هنگام مرگ مادر، جوانى بيست ساله بود و مادرش در نود سالگى وفات يافت و اسماعيل وى را در حجر دفن كرد.
3. اسماعيل‏
و تقدير چنين بود كه سرانجام مدفن اسماعيل در كنار بيت الهى قرار گيرد و خانه او جايگاه دفن پيكر وى گردد و در جوار قبر مادر زجر كشيده‏ اش بيارامد. دفن اسماعيل در حجر را در كتاب‏هاى روايى و تاريخى و برخى‏ تفاسير آورده‏ اند؛ از جمله: شيخ كلينى به سندش از مفضل بن عمر از امام صادقعليه السلامروايت كرده است: حجر خانه اسماعيل است و در آن قبر هاجر و قبر اسماعيل است. در وسائل الشيعه به نقل از علل الشرايع از امام صادقعليه السلامروايت شده است: اسماعيل بعد (از پدرش ابراهيم) وفات يافت در حالى كه 130 سال داشت و در جوار مادرش در حجر دفن شد.
عبداللَّه بن زبير، هنگام تجديد بناى كعبه، حِجر را حفر كرد و در آن سنگى به رنگ سبز يافت؛ از قريش در اين باره پرسيد، عبداللَّه بن صفوان گفت: گور اسماعيلعليه السلاماست؛ لذا ابن زبير
آن را به حال خود رها كرد. او در اين حفريات پايه‏ هاى كعبه در زمان ابراهيمعليه السلامرا كشف كرد و آن را بر همان اساس بازسازى كرد. بنابراين، حِجر اسماعيل كنونى، در دوران وى جزو بيت قرار گرفت.
4. دختران اسماعيل‏
چند تن از دختران اسماعيل، از جمله كسانى هستند كه در حجر اسماعيل به خاك سپرده شدند. در كافى به نقل از امام صادقعليه السلامروايت شده است: در حجر نزديك ركن سوم كعبه (غربى) تنى چند از دختران اسماعيل دفن شده‏اند.

فضيلت حجر اسماعيل

بر اساس رواياتي كه شيخ حر عاملى در وسائل الشيعه عنوانى را براي آنها باز كرده است فضيلت و استحباب نماز در حجر اسماعيل پس از حطيم، مقام ابراهيم، قرار دارد و پس از آن هر جايى كه نزديك‏تر به كعبه باشد.
حسن بن جهم مى‏ گويد: از امام رضاعليه السلامدرباره بهترين جا در مسجدالحرام كه نماز در آن فضيلت دارد پرسيدم، حضرت فرمود: حطيم كه در حد فاصل‏ بين حجرالاسود و در كعبه واقع است. پرسيدم: پس از آن كجاست؟ فرمود: نزد مقام ابراهيم؛ عرض كردم: پس از آن؟ فرمود: در حجر (اسماعيل)؛ پرسيدم: پس از آن؟ فرمود: هر جا كه به كعبه نزديك‏تر باشد.
 اما از برخى ديگر از روايات دانسته مى‏ شود كه اين فضيلت در رتبه دوم قرار دارد؛ مانند روايتى كه شيخ صدوق (ره) از حضرت امام صادقعليه السلامنقل كرده است: اگر بتوانى كه همه نمازهاى واجب وغير واجب را در حطيم به جاى آورى، به جاى آور، كه بهترين جاى روى زمين است و بين درِ كعبه و حجر الاسود واقع است و اينجاست كه خداوند توبه  آدم را پذيرفت. پس از آن نماز در حجر افضل است و پس از آن در حد فاصل ركن عراقى و درِ كعبه كه جايگاه اول مقام ابراهيم بوده است، و پس از آن نماز در پشت مقام ابراهيم (در جايگاه فعلى آن) و هر چه كه به كعبه نزديك باشى افضل است.
گفتنى است استحباب نماز در حجر اسماعيل مربوط به غير از نماز طواف واجب است؛ چه آنكه نماز طواف واجب بايد در نزد مقام  بجا آورده شود.

حِجر در گذر زمان

تا پيش از دوره منصور ديوار حجر، با سنگ‏هاى معمولىِ روى هم چيده شده بنا شده بود، اما نخستين بار منصور عباسى، حجر اسماعيل را با سنگ‏هاى سفيد پوشانيد. پس از آن در دوره مهدى و نيز هارون عباسى اين سنگ‏ها تعويض و نو شدند و اين كار در دوره‏ هاى مختلف ادامه يافت.
 چراكسه حِجْر اسماعيل‏ را هم با سنگ مرمر تعمير كردند و براى آن پرده‏اى از حرير مشكى كه آن را از داخل و خارج بپوشاند، فرستادند. اين نخستين پرده در نوع خود براى حجر اسماعيل‏ و آخرين آن بود.
در دوره منصور عباسى، زمين آن با سنگ مرمر پوشيده شد و در سال‏هاى 161 ق. و 283 ق. و سال‏هاى بعد نيز همواره سنگ‏هاى حِجْر را تعويض و ترميم مى‏كرده‏ اند و اكنون نيز با سنگ مرمر مفروش است.
آخرين بار در سال 1417 ق در جريان بازسازى اساسى كعبه، سنگ‏هاى آن و نيز فانوس‏هايى كه روى آن قرار دارد تعويض شدند.
حِجر كه اكنون با نيم دايره‏اى كوتاه محصور شده، داراى ديوارى به ارتفاع 32/ 1 متر و پهناى 5/1 با دو ورودي شرقى و غربى است. طول آن از ديوار كعبه (زير ناودان طلا) تا ديوار حِجر، حدود 80/6 متر و عرض آن ميان دو در شرقى و غربى 77/ 8 متر است. از اين مقدار سه متر آن، كه از ديوار كعبه آغاز مى ‏شود، در طول، جزو كعبه و بناى اصلى است. 

حجراسماعيل در فقه

حجر اسماعيل‏، در نگاه فقه حرمت خاصى يافته است، وبا آنكه جزء كعبه نيست، ليكن بايد چون كعبه مورد طواف قرار گيرد، ومسلمانان بايد آن را بسان كعبه، در طواف خود قرار دهند، ودر طواف حق داخل شدن در آن وحتى حركت بر ديوار آن را ندارند، گويا حِجْر، كعبه است وهمچون كعبه بايد دل نزد آن سپرند، وبه هنگام احرام بستن براى حج، احرام بستن از درون آن مستحب شمرده شده است. اكنون گذرا برخي از مباحثي را كه در فقه پيرامون حجر مطرح شده است را بازگو مي نماييم:
1. نماز در حجر اسماعيل‏
هماننطور كه ذكر شد حجراسماعيل دومين يا سومين مكاني است كه در مسجدالحرام از جهت اهميت و ثواب براي اقامه نماز معرفي شده است. البته در خود حجر نيز زير ناودان رحمت از امتياز بيشتري برخوردار است.
2. لزوم طواف در خارج حجر اسماعيل‏
از آنجا كه حجر را جزو كعبه دانسته اند لذا طواف از داخل آن باطل است
3. جايز نبودن حركت روى ديوار حجر در طواف‏
4. جايز نبودن خواندن نماز طواف واجب در حجر
ذكر شد كه ( برابر فتواي عموم مراجع و مشهور ) نماز طواف واجب را حتما بايد پشت مقام ابراهيم  اقامه نمود.
5. استحباب نماز پيش از احرام حج در حجر
مستحب است حاجي پيش از احرام حج دو ركعت نماز پشت مقام يا در حجراسماعيل بجا آورد.
6. استحباب احرام حج در حجر اسماعيل‏
هشتم ذى ‏الحجه را روز ترويه گويند. بيشتر حاجيان در اين روز محرم شده و آماده حركت به سوى عرفات مى‏شوند. بايد در مكه احرام بست، اما فضيلت آن، احرام بستن از مسجد الحرام از كنار مقام ابراهيم يا در ميان حجر اسماعيل است.
7. حجر اسماعيل محل اعلام‏
هداياى كعبه و چگونگى مصرف آن، يكى از مسائلى است كه در فقه مطرح است. شيخ صدوق (ره) روايت كرده است: كعبه نمى‏ خورد، و نمى ‏آشامد هر چه كه براى آن هديه آورده شود براى زائران كعبه است. همچنين روايت كرده است:بر روى حجر ندا شود: هر كس كه خرجى او تمام شده است حاضر شود، آن‏گاه از هديه كعبه به او داده شود.
8. ناودان حجر و قبله مدينه‏
در مباحث مربوط به ناودان گذشت كه پيامبر فرمودند : محرابي علي الميزاب يعني محراب ايشان به سمت اين ضلع از كعبه و در واقع به سمت حجر اسماعيل است.

سيرى در برخى از وقايع حجر اسماعيل‏

حجر اسماعيل از جمله مكان‏هايى است كه حوادث بسيارى را به خود ديده است، و مجموعه‏اى از خاطرات تلخ و شيرين را در خود گرد آورده است كه برشمارى كامل آن در دوره‏هاى مختلف تاريخى مجال و فرصتى ديگر مى‏ طلبد. آنچه كه مورد توجه است، بررسى آن در برهه‏اى از زمان و مربوط به وجود مقدس پيامبر بزرگ اسلامصلي الله عليه و آله و سلمو امامان معصومعليه السلاماست كه به مناسبت، برخى از قضاياى مربوط به شمارى از نياكان و خاندان ايشان را مطرح مى ‏كنيم.

 عبدالمطلب در حجر اسماعيل‏

1.رؤياى صادق عبدالمطلب در باره چاه زمزم در حجر
روياي صادق ايشان در مباحث مربوط به زمزم ذكر گرديد.
2. رؤياى صادق عبدالمطلب درباره پيامبرصلي الله عليه و آله و سلمدر حجر
در امالى صدوق از جناب ابوطالب به نقل از حضرت عبدالمطلب چنين روايت شده است: در ميان حجر به خواب رفته بودم. خوابى عجيب ديدم كه بر اثر آن ترس مرا گرفت. از جا برخاستم و براى فهم تفسير و تعبير آن سراغ پيش‏گوى قريش رفتم. رنگ چهره‏ ام عوض شده بود. او كه حالت مرا ديد به من گفت: آقاى عرب را چه شده است كه او را پريشان چهره مى ‏بينم؟! آيا امرى ناگوار واقع شده است؟
گفتم: آرى، امشب خوابى را در حجر ديده‏ ام كه حالت مرا دگرگون ساخته است. در عالم رؤيا ديدم كه مانند درختى بر كمرم روييده شده است كه بلندى آن به آسمان، و شاخه‏ هايش شرق و غرب را فراگرفته است و از ميان آن نورى را ديدم بسيار شديد، كه هفتاد برابر نور خورشيد بود. عرب و عجم را ديدم كه در برابر او به سجده افتاده‏اند و مرتب بر شدت نور افزوده مى‏ شد.
عده‏ اى از قريش را ديدم كه مى ‏خواهند آن درخت را قطع كنند كه ناگاه جوانى زيبارو و پاكيزه ‏لباس در برابر ايشان قد علم كرد و كمر آنان را شكست و چشم‏هايشان را از حدقه بيرون آورد. وقتى كه تمام خواب را براى او بازگو كردم رنگ چهره او نيز دگرگون شد و گفت: اگر راست بگويى از نسل تو فرزندى به وجود خواهد آمد كه حكومت او، شرق و غرب را فراخواهد گرفت و او پيامبر در بين مردم خواهد بود. پس از شنيدن اين سخن، غم و اندوه از دلم بيرون رفت.
ابوطالب كه پس از بعثت پيامبر اسلامصلي الله عليه و آله و سلماين سخن و روايت را نقل مى ‏كرد مى‏گفت: به خدا سوگند كه آن درخت ابوالقاسم امين است. و ما مى ‏افزاييم كه آن جوان زيباروىِ پاكيزه لباسِ مدافع از حريم رسالت نيز، فرزند برومند او اميرمؤمنان على بن ابيطالبعليه السلاماست.
3. جايگاه عبدالمطلب در حجر
در اخبار مكه از ابن عباس، و او نيز از پدرش عباس بن عبدالمطلب (عموى پيامبر) چنين نقل شده است: عبدالمطلب داراى قدى بسيار رشيد و بلند، صورتى بسيار زيبا بود كه هيچ‏يك از مردم به پايه او نمى‏رسيدند و هر كس كه او را مى‏ديد شيفته او مى‏شد. براى او در حجر محلى بود كه تنها براى وى فرش مى‏شد و هيچ كس با او در آن فرش نمى‏نشست و ديگر شخصيت‏هاى قريش هر يك به حسب موقعيت و شخصيتى كه داشتند به ترتيب در اطراف جايگاه و وى مى‏نشستند. يك روز در حالى كه عبدالمطلب در جايگاه خود نشسته بود و اطرافيان دور او حلقه زده بودند، رسول خداصلي الله عليه و آله و سلمكه كودك خردسالى بود و تازه به راه افتاده بود، آمد تا در كنار پدر بزرگش روى فرش او بنشيند. اطرافيان او را كشيدند. او به گريه افتاد. عبدالمطلب كه در آن هنگام بينايى خود را از دست داده بود، وقتى صداى گريه نواده خود را شنيد گفت: فرزندم را چه شده است كه مى‏گريد؟ گفتند: او مى‏خواست با شما روى فرشتان بنشيند و چون ديگران مانع گشتند گريه مى ‏كند. عبدالمطلب گفت: بگذاريد بيايد و مانع او نشويد. اميد دارم آن‏چنان بزرگى و شرافت يابد كه هيچ عربى بدان اندازه نرسد.

ابوطالب در حجر اسماعيل‏

  1. رؤياهاى صادق ابوطالب در حجر
ابن شهراشوب در المناقب به نقل از كتاب مولد اميرالمؤمنينعليه السلاماز ابن بابويه آورده است: ابوطالب در حجر به خواب رفته بود. در خواب ديد كه درى از آسمان به روى او گشوده شده و از آن نورى نازل شد و وجود او را فراگرفت. از خواب بيدار شد و براى تعبير آن، نزد راهب جحفه رفت و آنچه را كه ديده بود بازگو كرد. راهب به وى بشارت ولادت فرزندى آقا، شجاع و يارى فداكار براى پيامبر آخر زمانصلي الله عليه و آله و سلممى‏ دهد.
ابوطالب به سمت كعبه بازگشت و در حالى كه به طواف مشغول شده بود اين اشعاري را گفت: مضمون آنها بر ديدن آن فرزند بزرگوار جهادگر با مشركان است.
ابوطالب به حجر باز آمد و دوباره در ميان آن آرميد. در عالم رؤيا ديد كه گويى لباسى از ياقوت و پيراهنى بسيار زيبا بر تن كرده است و در آن حال كسى كه به وى مى ‏گويد: ابوطالب، چشم‏هايت روشن باد و دست‏هايت پيروز و ديدارت نيكو! فرزندى ارجمند و بسيار برومند به تو عنايت شده است؛ گرچه حسودان را ناخوش آيد.
ابوطالب كه به وجد و شعف آمده بود و از خوشحالى در پوست خود نمى‏ گنجيد، از خواب بيدار شد و به طواف خانه پرداخت.
ابوطالب دوباره به حجر بازگشت و در عالم رؤيا عبدمناف را ديد كه به او مى ‏گويد: چرا با دختر اسد ازدواج نمى‏ كنى؟ ابوطالب پس از اين رؤيا به خواستگارى فاطمه بنت اسد رفت و سرانجام، اين ازدواج با بركت صورت گرفت. آن‏گاه به طواف كعبه آمد.
 آرى، ابوطالب در كنار كعبه خوابى صادق درباره فرزند برومندش علىعليه السلامديد و ديرى نپاييد كه علىعليه السلام، در درون كعبه ولادت يافت. رابطه علىعليه السلامبا كعبه شگفت ‏آور است. بشارت ولادتش در كنار كعبه بود و خود زاده كعبه شد و سرانجام بت‏شكن كعبه گشت و در نهايت شهادتش در مسجد و رو به سوى كعبه، در حالى كه مى ‏گفت: فزت و ربّ الكعبة؛ به خداى كعبه سوگند، رستگار شدم.
2. گفتگوى ابوطالب با مشركان در حجر اسماعيل‏
علامه مجلسى به نقل از خرائج راوندى مى‏نويسد: بنى‏هاشم حدود سه سال در شعب ابى‏طالب زندگانى بسيار سخت و همراه با گرسنگى را سپرى كردند كه در آن فاصله زمانى ابوطالب و خديجه تمام سرمايه‏شان را خرج آنان كردند. پيامبر خداصلي الله عليه و آله و سلمبه ابوطالب خبر مهمى را مى‏ دهد كه بر اساس آن با اراده الهى صحيفه و پيمان‏ نامه مشركان را موريانه خورده است و از آن چيزى جز اسم اللَّه باقى نمانده است. پس از اين خبر تمامى بنى‏ هاشم از شعب بيرون آمدند. قريش گفتند: فشار گرسنگى آنان را مجبور ساخت كه از شعب بيرون آيند و بزرگان قريش براى بررسى ماجرا به ميان حجر آمدند(البته برخي معتقدند اين جلسه در دارالندوه منعقد شده است.) و در آنجا گرد هم جمع شدند. ابوطالب در جلسه حاضر بود. آنان رو به ابوطالب كردند و گفتند: الان وقت آن فرارسيده است كه ماجراى خويشانت را پايان دهى (كنايه از اينكه الان وقت ضعف آنان فرارسيده است و بايد از ادعاى خود درباره رسالت پيامبرصلي الله عليه و آله و سلمو اعلان دين جديد دست بردارند و بايد ابوطالب در اين جريان پادرميانى كند).
ابوطالب گفت: خبرى براى شما دارم، برخيزيد و صحيفه خودتان را به نزد من بياوريد، اميد است كه به واسطه آن بين ما و شما مصالحه ‏اى صورت پذيرد.
مشركان اين پيشنهاد را پذيرفتند. پيمان‏ نامه قبلًا در كعبه بود، و از ترس دستبرد مكان آن را تغيير دادند و در نزد ام ابى ‏جهل قرار دادند. آنان كسانى را براى آوردن صحيفه به نزد وى فرستادند. و ايشان پيمان‏ نامه را در حالى كه مهرهاى قريش بر آن زده شده بود و مهر و موم شده بود، آوردند و در مقابل‏ آنان قرار دادند.
ابوطالب گفت: شما درباره اين پيمان‏ نامه حرفى نداريد؟ گفتند: خير. ابوطالب گفت: پسر برادرم به من خبر داده است- و او هيچ گاه خلاف واقع سخن نمى ‏گويد- كه خداوند به موريانه مأموريت داده است كه اين صحيفه را بخورد و موريانه آن را خورده است و از آن جز نام اللَّه چيزى باقى نمانده است. (ما اين پيمان‏ نامه را مى ‏گشاييم و اگر او راست گفته باشد معلوم مى ‏شود كه در ادعاى خود راستگو است) و شما ديگر دست از ظلم و تعدى نسبت به ما برداريد، وگرنه ما او را به شما وامى ‏گذاريم كه او را بكشيد.
وقتى ابوطالب اين پيشنهاد را داد همه فرياد برآوردند كه اى ابوطالب، انصاف به خرج دادى (و نيكو داورى كردى). پيمان‏ نامه را گشودند آن را همان‏گونه يافتند كه رسول خداصلي الله عليه و آله و سلمخبر داده بود. در اين هنگام مسلمانانتكبيرگفتند و رنگ چهره مشركان از ناراحتى و غم دگرگون شد.

پيامبر  در حجر اسماعيل

پيامبرصلي الله عليه و آلهدر حجر اسماعيل

تاريخ صحنه‏ هاى گوناگونى را از حضور پيامبر بزرگ اسلام حضرت محمد مصطفىصلي الله عليه و آله و سلمدر حجر اسماعيل ضبط و نقل كرده است. در يك نگاه، حجر اسماعيل جايگاه او، محل اعلام رسالت، جايگاه تلاوت قرآن كريم، تريبون سخنرانى، عبادتگاه، مكان پاسخ‏ دهى به پرسش‏ها و محل انجام و ديده شدن برخى از معجزه‏ هاى پيامبرصلي الله عليه و آله و سلمبوده است كه با مرور به برخى از وقايع تاريخى، اهميت اين مكان بيش از پيش روشن مى‏ شود.
1. تلاوت قرآن در حجر اسماعيل‏
در تفسير قمى در ذيل آيه‏ «ذَرْنِي وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحِيداً» چنين آمده است: اين آيه در باره وليد بن مغيره كه پيرمردى دنيا ديده و باتجربه و زيرك بود و از دشمنان و مسخره ‏كنندگان ساحت مقدس پيامبر اسلامصلي الله عليه و آله و سلمبه شمار مى ‏آمد نازل شد. رسول خداصلي الله عليه و آله و سلمدر ميان حجر مى‏ نشست و به تلاوت و قرائت قرآن مى ‏پرداخت.
روزى قريش نزد وليد بن مغيره آمده و گفتند: ابوعبد الشمس! اين مطالب و سخنانى كه محمد مى‏ خواند چيست؟ آيا شعر است و يا آنكه جادو است؟ و يا خطابه؟ وليد گفت: مهلتى دهيد تا كه خود سخن او را بشنوم.  وليد نزد پيامبر آمد، و گفت: اى محمد، مقدارى از اشعارت را برايم بخوان! پيامبر اكرمصلي الله عليه و آله و سلمفرمود: اينها شعر نيست، كلام خداوند است. وليد گفت: مقدارى از آن را برايم بخوان. پيامبر اكرمصلي الله عليه و آله و سلمآياتى را از سوره حم سجده خواند تا به اين آيه رسيد: «فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُكُمْ صاعِقَةً مِثْلَ صاعِقَةِ عادٍ وَ ثَمُودَ»؛ اى رسول ما، اگر قريش از خدا روى گردانند به آنان بگو من شما را از نزول صاعقه‏ اى همانند آنچه كه بر قوم عاد و ثمود نازل شد مى ‏ترسانم.
وقتى وليد اين آيات را شنيد بر خود لرزيد. به اندازه ‏اى كه موهاى بدن او بلند ايستاد. از جاى خود حركت كرد و به جاى آنكه نزد قريش رود راه خانه را پيش گرفت و رفت. قريش نزد ابوجهل آمده، گفتند: ابوالحكم! گويا ابوعبدالشمس (وليد) به اسلام گراييده باشد. مگر نمى‏ بينى كه نزد ما بازنگشت.
ابوجهل نزد وليد رفت و گفت: عمو، تو ما را سرافكنده و رسوا و شاد كردى. آيا تو به دين محمد گراييده‏ اى؟ وليد گفت: خير، ولى سخنى سخت از او شنيدم كه پوست‏ها را به لرزه درمى ‏آورد. ابوجهل گفت: آيا كلام او خطابه است؟ وليد گفت: نه، خطابه سخنى متصل است، ولى كلام او نثر و جملات آن شبيه جملات خطابه نيست و بعضى از آن با بعض ديگر شباهت ندارد. ابوجهل پرسيد: بنابراين آيا كلام او شعر است؟ وليد گفت: خير، من انواع و اقسام اشعار عرب را شنيده‏ ام، سخن او شعر نيست. ابوجهل سؤال كرد: پس چيست؟ وليد كه از جواب باز مانده بود و از طرفى سياهى قلب و كورى دل او مانع اقرار به حقانيت پيامبرصلي الله عليه و آله و سلمشده بود، گفت: مرا تا فردا مهلتى ده كه فكر كنم. فرداى آن روز قريش نزد وليد آمدند و پرسيدند: پاسخ پرسش ما چيست؟ وليد گفت: برويد و بگوييد سحر است! كلام او قلب مردم را تسخير كرده است. پس از آن بود كه خداوند متعال اين آيه را درباره او نازل كرد:«ذَرْنِي وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحِيداً» مرا با كسى كه او را خود به تنهايى آفريده‏ ام واگذار!
2.عبادت پيامبرصلي الله عليه و آله و سلمدر حجر اسماعيل و سوء قصد دشمن‏
ابن شهراشوب از جابر وابن عباس چنين نقل كرده است: مردى از قريش گفت: من محمد را خواهم كشت. در اين هنگام اسب او جستن گرفت و او را محكم بر زمين زد و گردن او شكست.
دشمنان به سراغ معمر بن يزيد كه شجاع‏ترين افراد بود و بنى‏ كنانه فرمانبردار وى بودند رفتند (تا كه او خواسته ايشان را برآورد و پيامبرصلي الله عليه و آله و سلمرا از سر راه بردارد).
معمر گفت: اين كار از دست من ساخته است و من شما را از وجود او راحت خواهم كرد. بيست‏ هزار سلاح‏ بدست فرمانبردار من‏اند و بنى‏ هاشم را توان رويارويى و جنگ با من نيست. اگر آنان پس از كشتن محمد خواهان خون‏بهاى او باشند، من ديه ده نفر را خواهم داد؛ چون وضع مالى و موقعيت اقتصادى من بسيار عالى است!
معمر در حالى كه شمشير بلند و پهن خود را برداشته بود، به سوى رسول خداصلي الله عليه و آله و سلمكه در حجر اسماعيل به سجده افتاده بود حركت كرد و هنگامى كه نزديك مى ‏شد ناگهان پاى او لغزيد و صورتش محكم به سنگ برخورد كرد و پس از آن با صورتى پر خون از جاى خود برخاسته، دوان‏دوان خود را به كنار آب رسانيد.
قريش كه نظاره‏ گر صحنه بودند اطراف او را گرفتند و صورت غرق در خون او را شستند. آن گاه به او گفتند: تو را چه شد (كه به زمين افتادى)؟
معمر گفت: بيچاره واقعى كسى است كه گول شما را بخورد! پرسيدند: مگر چه شده است؟ گفت: مهلتى دهيد تا جانم به من بازگردد. هيچ روزى را همانند امروز نديدم! پرسيدند: مگر چه پيش آمده است؟ گفت: وقتى كه به او نزديك مى ‏شدم از مقابل سر او دو مار بزرگ بى‏ مو ديدم كه از دهانشان آتش بيرون زده بود و به سويم حمله‏ ور شدند.
3. پاسخ به پرسش‏ها
حجر اسماعيل از جمله جاهايى بود كه پيامبر اكرمصلي الله عليه و آله و سلمدر آنجا مى ‏نشستند و پاسخ‏گوى كسانى بودند كه براى عرضه پرسش‏هاى خود به نزد ايشان مى ‏آمدند و ما اين روش را در سيره ديگر امامان معصومعليهم السلامنيز مى ‏يابيم.
4. درخواست شق‏ القمر از پيامبرصلي الله عليه و آله و سلمدر حجر اسماعيل‏
فقيه محدث قطب الدين راوندى نقل مى ‏كند: شبى رسول خداصلي الله عليه و آله و سلمدر حجر اسماعيل نشسته بود. قريش در محفلى مشغول افسانه ‏سرايى بودند. يكى از ايشان چنين گفت: ماجراى محمدصلي الله عليه و آله و سلمما را بيچاره و وامانده ساخته است. ما نمى ‏دانيم درباره او چه بگوييم؟
كسى از آنها پيشنهادى را اين گونه مطرح ساخت: بياييد همگى ما الآن از جا برخيزيم و نزد وى برويم و از او بخواهيم براى اثبات درستى ادعاى خود نشانه‏ اى از آسمان بياورد و به ما نشان دهد؛ چرا كه سحر او تنها در روى زمين كارگر است و او قدرت تأثير بر آسمان را ندارد.
اين پيشنهاد پذيرفته شد و همگى آنان مجلس را ترك گفتند و به سمت پيامبر خداصلي الله عليه و آله و سلمكه در حجر نشسته بود رفتند و وقتى كه خدمت حضرت رسيدند خواسته خود را بر ايشان عرضه كردند.
پيامبر خداصلي الله عليه و آله و سلمدر حالى كه اشاره به جانب ماه مى ‏نمود فرمود: آيا اين ماه‏ را كه در اين شب چهاردهم آن، تمام آن روشن است، مى‏ بينيد؟ گفتند: بلى.
فرمود: آيا دوست داريد كه آن نشانه درخواستى در اين ماه باشد؟ گفتند: پيشنهاد خوبى است.
پيامبر خداصلي الله عليه و آله و سلمبا انگشت خود اشاره فرمود و ماه به دو نيم تقسيم شد و هر قسمتى به يك طرف افتاد و همه آنان به خوبى آن را ديدند. پس از آن ايشان خواهان به هم چسباندن ماه شدند. رسول خداصلي الله عليه و آله و سلميك بار ديگر اشاره فرمود و ماه به صورت قبلى خود بازگشت. قريش سياه دل به جاى آنكه ايمان آورند گفتند: سحر محمد نه در زمين كه در آسمان هم كارگر است!
آنجا بود كه اين آيه نازل شد: «اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ وَ إِنْ يَرَوْا آيَةً يُعْرِضُوا وَ يَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ»؛ آن ساعت نزديك شد و ماه شكافته شد. اگر كافران آن را ببينند باز هم روى گردانده و مى ‏گويند كه اين جادويى هميشگى است.
5. سخنرانى پيامبر اسلامصلي الله عليه و آله و سلمبر روى حجر
در تفسير قمى در ذيل آيه‏ «فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ إِنَّا كَفَيْناك الْمُسْتَهْزِئِينَ‏ آمده است: كسانى كه پيامبر اسلامصلي الله عليه و آله و سلمرا مسخره مى‏كردند پنج نفر بودند كه عبارت‏ اند از: وليد بن مغيره، عاص بن وائل، اسود بن عبدالمطلب، اسود بن عبد يغوث، حارث بن طلالة خزاعى. پس از آنكه خداوند اينان را هلاك فرمود رسول‏ خداصلي الله عليه و آله و سلماز منزل خارج شد و بر روى حجر ايستاد و فرمود:اى قريش، اى مردم عرب، شما را به اقرار به يگانگى خداوند و رسالت خود از جانب او فرا مى‏ خوانم و شما را به دورى از بت‏ها دستور مى ‏دهم. اگر درخواست مرا اجابت كنيد بر عرب حكومت خواهيد كرد و عجم برابر شما تسليم خواهد شد و شما حكمرانان در بهشت خواهيد بود.
اين سخنرانى و خطابه از نخستين سخنانى است كه از زبان مطهر پيامبر خداصلي الله عليه و آله و سلمپس از بعثت صادر شده است.
6. بر زمين فكندن بتان در اطراف حجر اسماعيل‏
سيد ابن طاووس در سعد السعود از تفسير كلبى چنين نقل مى ‏كند: رسول خداصلي الله عليه و آله و سلمهنگام فتح مكه بت­هاي چيده شده را در اطراف حجر اسماعيل ديد كه هر كدام در مقابل قبيله پرستش‏ كننده آن قرار داشت. پيامبر اكرمصلي الله عليه و آله و سلمدر حالى كه عصاى خود را در چشم و شكم بت‏ها قرار مى ‏داد، اين آيه را مى‏ خواند:
«جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً»حق آمد وباطل نابود شد، آرى، باطل همواره نابود شدنى است. و در همان حال نيز بتان با صورت بر روى زمين مى‏ افتادند و اهل مكه  نيز از اين رويداد شگفت‏ زده شدند.
7. مانور قدرت برابر حجر
از ابن عباس پرسيدند: گروهى از مردم گمان مى ‏كنند كه رسول خداصلي الله عليه و آله و سلمدستور داد در اطراف كعبه دوان‏دوان هروله ‏كنان حركت كنند. آيا اين ماجرا حقيقت دارد؟ ابن عباس گفت: دروغ گفته ‏اند، و راست گفته‏ اند! راوى پرسيد: چگونه چنين است؟!
گفت: رسول خداصلي الله عليه و آله و سلمهنگامى كه اهل مكه  مشرك بودند، براى انجام عمره قضا داخل مكه شد. به آنها گفته بودند كه ياران محمدصلي الله عليه و آله و سلمخسته و ناتوان‏ اند.
رسول خداصلي الله عليه و آله و سلمبه ياران خود فرمود: خدا رحمت كند كسى را كه توانايى و استوارى خود را به ايشان نشان دهد. آن‏گاه دستور داد كه بازوان خود را بيرون آورده و دوان‏دوان كعبه را سه بار دور زدند، در حالى كه رسول خداصلي الله عليه و آله و سلمسوار بر شتر خود بود و عبداللَّه بن رواحه افسار آن را به دست گرفته بود، و مشركان در برابر ناودان كعبه نظاره‏ گر مسلمانان (و مبهوت قدرت و عظمت پيامبر اسلامصلي الله عليه و آله و سلمو ياران از جان گذشته ‏اش) بودند. پس از آن سال رسول خداصلي الله عليه و آله و سلمبه حج مشرف شد و در اين بار، نه خود در اطراف دوان‏دوان حركت كرد و نه به كسى چنين دستورى داد. پس آنها در گفته خود هم راست گفته ‏اند (كه در يك جريانى به منظور قدرت‏ نمايى چنين دستورى صادر فرمود)، و هم دروغ (چون دستور ايشان هميشگى نبوده است، كه به نحو سنت باقى بماند تا همه مسلمانان در حال طواف چنان كنند.)

توطئه‏ هاى دشمنان پيامبر اسلامصلي الله عليه و آله و سلمدر حجر اسماعيل‏

چندين نقشه و توطئه حساب شده بر ضد رسول خداصلي الله عليه و آله و سلمچه در زمانى كه در مكه بودند و چه پس از هجرت كه در مدينه به سر مى‏ بردند، در حجر اسماعيل طرح ‏ريزى شد و در اين مكان، سخن‏ها عليه ايشان گفته شد كه با خواست و مشيت الهى آنها ناكام ماند؛ از جمله:
1.پيمان مشركان در حجر اسماعيل بر كشتن پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم
2. بدگويى مشركان از پيامبر اسلامصلي الله عليه و آله و سلمدر حجر اسماعيل‏
3. طرح ترور پيامبرصلي الله عليه و آله و سلمدر حجر اسماعيل‏

ائمهعليهم السلامدر حجر اسماعيل‏

اهل بيت عصمت وطهارتعليهم السلامنيز هريك با حضور در حجر اسماعيل، از خود صفحات ماندگار ثبت كرده ‏اند واينجا را نه تنها عبادتگاه، بلكه مدْرس ودانشگاه خود قرار دادند، كه با پاسخ‏ دهى به پرسش­هاى پرسشگران، دلهاى دلداگان را به نور حق جلا دادند.

امام حسينعليه السلامدر حجر اسماعيل‏

در جواب شخصي كه پرسيده بود خدا را براي من وصف كن به در حجر اسماعيل درس توحيد دادند.

امام زين العابدينعليه السلامدر حجر اسماعيل‏

مناجات امام سجاد در حجر
حجر اسماعيل يكى از خلوتگاه‏هاى حضرت امام الساجدين زين العابدين على بن الحسينعليه السلامبا خداى سبحان است و اين مكان مقدس يكى از جاهاى راز و نياز و گريه اين عبد حقيقى با معبود است و آنقدر مناجات حضرت امام سجادعليه السلاماهميت دارد كه فرزند برومندش قطب عالم امكان، حضرت امام مهدى‏ صاحب الزمانعجل الله تعالي فرجه الشريفتوجهى خاص و عنايتى ويژه به آن دارد.

امام محمد باقرعليه السلامدر حجر اسماعيل‏

1. عبادت‏
حجر اسماعيل يكى از جاهايى است كه امام باقرعليه السلامدر آن به عبادت خداوند مى ‏پرداخت.
2. پاسخ به پرسش‏ها
ابوعباد عمران بن عطيه از حضرت امام صادقعليه السلامنقل مى ‏كند: پدرم و من مشغول طواف بوديم. در اين هنگام مردى بلندقامت به ما نزديك شد و سلام كرد. ما جواب سلام او را داديم. او متوجه پدرم شد و گفت: مسئله‏ اى دارم (كه مى‏ خواهم بپرسم). پدرم فرمود: وقتى كه طواف تمام شد، نزد من بيا.
پس از اتمام طواف داخل حجر شديم و دو ركعت نماز خوانديم،و ... پدرم سوالات او را جواب داد.

امام جعفر صادقعليه السلامدر حجر اسماعيل‏

1. دعاى امام صادقعليه السلامدر حجر
در اصل زيد نرسى از على بن مزيد بيّاع سابرى آمده است:
امام صادقعليه السلامرا در حجر زير ناودان روبروى خانه خدا ديدم- در حالى كه دست‏هاى خود را باز كرده بود-چنين دعا مى‏ فرمود: اللهمّ ارحم ضعفى، و قلّة حيلتى، اللهمّ أنزل علىّ كفلين من رحمتك، و أدرّ علىّ من رزقك الواسع، و ادرء عنّى شرّ فسقة الجن و الإنس، و شرّ فسقة العرب و العجم، اللهمّ أوسع علىّ فى الرّزق، و لا تقتر علىّ، اللهمّ ارحمنى و لا تعذّبنى، إرْض عنّى و لا تسخط علىّ، إنك سميع الدّعاء، قريب مجيب؛
2. پاسخ به پرسش‏ها
وزش اين باد از چيست؟
شيخ كلينى وشيخ صدوق از عرزمى نقل كرده ‏اند: با امام صادقعليه السلامدر حجر اسماعيل زير ناودان نشسته بودم كه ديدم مردى با مرد ديگرى سخت مشغول گفتگو است و به او مى‏ گويد: تو نمى ‏دانى كه اين باد از كجا مى ‏وزد؟! وقتى كه گفتگوى ايشان شدت پيدا كرد امام صادقعليه السلاممتوجه او شد و فرمود: آيا تو مى‏ دانى؟ گفت: نه، ولى چيزى از مردم شنيده ‏ام.  راوى مى ‏گويد: من به حضرت عرض كردم: جانم به فداى شما باد، ريشه وزش را بيان فرماييد.آن‏گاه حضرت، با ارتباط دادن آن با ركن شامى، در پايان پاسخ فرمود: نشانه آن اين است كه اين نسيم همواره در زمستان وتابستان، شبانه روز احساس مى ‏شود.
كسانى كه به مكه مشرف شده‏ اند در حين طواف وقتى كه به نزديكى ركن غربى (شامى) در انتهاى حجر اسماعيل مى‏ رسند، نسيم ملايمى را حس مى ‏كنند، و بارها از يكديگر پرسيده ‏اند كه اين نسيم ملايم و دلنواز از كجاست؟!
3. بيان اسرارى از معارف در بين خواص‏
در بصائر الدرجات از سيف تمار نقل شده است: با حضرت امام صادقعليه السلامداخل حجر اسماعيل نشسته بوديم. حضرت فرمود: ببينيد از جاسوسان و خبرچينان كسى نيست؟ چپ و راست خود را نگاه كرديم و گفتيم: خير، كسى نيست.
حضرت سه بار به خداى كعبه سوگند ياد كرد وفرمود: اگر من در بين موسى و خضر بودم به آنها خبر مى‏ دادم كه من داناتر از ايشانم و اخبارى را به آنان مى ‏گفتم كه هيچ يك از آن دو خبر نداشتند. شيخ كلينى نيز پس از ذكر اين خبر به اسناد خود از سيف تمار اين علت را نيز از زبان حضرت امام صادقعليه السلاممى‏ افزايد: به دليل آنكه به موسى و خضر علم گذشته را داده بودند و به آنها علم به حال و آينده داده نشده بود، و حال آنكه ما همه آن علم را نيز از پيامبر به ارث برده ‏ايم.

امام موسى كاظمعليه السلامدر حجر اسماعيل‏

بنا بر نقل حميرى در قرب الاسناد از سعد بن مسلم، چگونگى طواف امام موسى كاظمعليه السلام  را آورده و  مى ‏گويد: پس از آن به حجر اسماعيل آمد و هشت ركعت نماز خواند و آخرين عهد و ديدار او با كعبه در زير ناودان بود. دستان خود را گشود و دعا كرد. سپس قدرى درنگ فرمود، آن‏گاه از باب‏ الحناطين مسجد خارج شد.

امام رضا و امام جوادعليه السلامدر حجر اسماعيل‏

اربلى در كشف الغمه از امية بن على نقل مى‏كند:
در سالى كه حضرت امام رضاعليه السلامپس از حج به خراسان رفت، من در مكه بودم. فرزندش ابو جعفر (امام جوادعليه السلام) همراه او بود. حضرت مشغول طواف وداع بود. پس از طواف به مقام ابراهيم آمد و نماز خواند. حضرت جوادعليه السلامكه كودكى خردسال بود، بر دوش موفق (بن هارون) از خدمتگزاران و خواص حضرت امام رضاعليه السلامقرار داشت، و موفق آن حضرت را طواف مى ‏داد.
پس از طواف جواد الائمهعليه السلامبه طرف حجر رفت و در آن بسيار نشست. موفق نزد ايشان آمد و گفت: جانم به فداى شما باد، برخيز. حضرت فرمود: من از اينجا تكان نمى‏ خورم.
هاله‏ اى از ناراحتى و غم و اندوه صورت كوچك اين زاده ثامن الحججعليه السلامرا پوشانده بود و آثار آن به خوبى نمايان بود. موفق نزد امام رضاعليه السلامآمد و گفت: جانم به فداى شما باد، ابوجعفر در حجر نشسته است و نمى ‏دانم چرا نمى ‏خواهد از آن بيرون آيد. امام رضاعليه السلاماز جاى خود برخاست و نزد فرزندش امام محمد جوادعليه السلامآمد و به ايشان فرمود: حبيب من، برخيز.
فرمود: من نمى‏خواهم از اينجا حركت كنم. حضرت رضاعليه السلامفرمود: بله حبيب من، (چرا)؟ فرمود: چگونه از جاى خود برخيزم و حال آنكه شما اين خانه را به‏ گونه ‏اى وداع گفتيد كه ديگر بازگشتى ندارد؟
حضرت امام رضاعليه السلامفرمود: برخيز حبيب من. آن‏گاه جوادالأئمه از جاى خود برخاست. و اين روايت به خوبى نشان از بلندى مقام و رتبه بزرگ امامان معصومعليهم السلامحتى در دوره خردسالى و پيش از آغاز دوره امامت خود مى ‏دهد.

امام زمان (عج) و حجر اسماعيل‏

در بحث امام زين العابدينعليه السلامدر حجر اسماعيل؛ عنايت ويژه حضرت صاحب الزمان (عج) به دعاى امام زين العابدينعليه السلامدر حجر اسماعيل گذشت.
علاوه بر آن دو مطلب ديگر وجود دارد:
الف. توفيق تشرف به محضر حضرت حجتعليه السلاماز حجر اسماعيل‏
شيخ صدوق جريان تشريف محمد حسن بن وجناء نصيبى را به محضر حضرت در اين مكان نقل مى‏ كرده است.
ب. جبرئيل بر روى ناودان كعبه در وقت ظهور
نعمانى به سندش از محمد بن مسلم، وهمچنين عياشى از حضرت امام باقرعليه السلامدرباره آيه: «أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ وَ يَجْعَلُكُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ» يا (كيست) آن كس كه درمانده را-/ چون وى را بخواند-/ اجابت مى ‏كند، وگرفتارى را برطرف مى ‏گرداند، وشما را جانشينان اين زمين قرار مى‏ دهد؟
فرمود: اين آيه درباره حضرت قائم نازل شده است، در وقتى كه او ظهور مى‏ كند، جبرئيل به صورت پرنده‏ اى سفيد بر روى ناودان نشسته و او نخستين مخلوقى خواهد بود كه با حضرتش بيعت مى‏ كند ...

 منابع جهت مطالعه :

  • حج و عمره در قرآن و حديث
  • تاريخ مكه ازرقي
  • شفاء الغرام بأخبار البلد الحرام‏
  • التاريخ القويم لمكة و بيت الله الكريم يا ترجمه فارسي آن با نام كعبه و مسجد الحرام در گذر تاريخ
  • آثار اسلامي مكه و مكدينه
  • تاريخ و آثار اسلامي مكه و مدينه
  • حجر اسماعيل (در نگاه قرآن، روايات، فقه و تاريخ)